مارکسیسم والتر بنیامین
1396-07-16

مارکسیسم والتر بنیامین

میشل لووی

مبین رحیمی

فایل پی دی اف :والتربنیامین

والتر بنیامین در تاریخ اندیشه انقلابی معاصر، یک جایگاه بی نظیری را به خود اختصاص داده است: او نخستین مارکسیستی بود که به گونه ای رادیکال، ایدئولوژی پیشرفت را درهم شکست: بنابراین اندیشه او از یک تمایز انتقادی بخصوصی برخوردار است؛ که این خصیصه او را از صورت های «غالب» و «رسمی» ماتریالیسم تاریخی وا می رهاند و به گونه ای شگفت انگیز به او یک برتری روش شناختی می بخشد. همچنین این خصوصیت همراه است با توانایی بنیامین برای وارد کردن «نقد رمانتیک تمدن» و «سنت مسیانیسم یهودی» به بدنه بینش تئوری انقلابی مارکسیستی، چنانچه هر دو عنصر در نوشته های آغازینش حضور دارند؛ بویژه در کتاب «زندگی دانشجویان [۱۹۱۵]»، جایی که بنیامین از پیش «یک فلسفه از تاریخ» را نقض می کند: «اطمینان کسانی که در ابدیت زمان هستند، تنها قادر به تشخیص دادن سرعتی است که توسط مردان و گردش عصرها، در امتداد با زنجیر پیشرفت؛ آرام تر یا سریع تر می شود». این مخالف با تصوری یوتوپیایی از تاریخ است [برای نمونه ضدیت با پادشاهی مسیانیسم یا انقلاب فرانسه]؛ یک فلسفه از تاریخ که بواسطه «نا همگونی، فقدان دقت و ملاحضه قرار دادن نیرویی از خواست ها در اکنون» [1] مشخص می شود.

نخستین ارجاع والتربنیامین به کمونیسم، در سال ۱۹۲۱، در کتاب «نقد خشونت» نمایان می شود، جایی که او نقد بلشویک ها و آنارکوـ سندیکالیست ها را بر «ویرانگری ها و در کل توجیه های» پارلمان گرامی می دارد [2]. این پیوند میان کمونیسم و آنارشیسم از مهترین جنبه های چرخش سیاسی بنیامین است: لحظه ای که مارکسیسم او در یک گستره وسیع، رنگ آزادیخواهانه ای به خود می گیرد. اما این تنها بعد از سال ۱۹۲۴ است که مارکسیسم جزء لاینفک جهان نگری بنیامین می شود: زمانی که بنیامین، «تاریخ و آگاهی طبقاتی [۱۹۲۳]» لوکاچ را خواند و بواسطه چشمان زیبای آسیه لاسیس [یک هنرمند اهل شوروی و فعال سیاسی که بنیامین او را در کاپری ملاقات کرد] کمونیسم عملی را کشف کرد. در سال ۱۹۲۹ بنیامین هنوز به اثر لوکاچ بعنوان یکی از معدود کتاب هایی که همچنان زنده و امروزی باقی خواهد ماند، اشاره می کند: «این کتاب یک دستاورد بزرگ فلسفی در ادبیات مارکسیستی است. بی نظیر باقی ماندن این کتاب، بدون شک در این است که در یک موضع انتقادی فلسفی، موقعیت انتقادی مبارزات طبقاتی را و در انقلاب انضمامی پیش رو، پیش فرض های مطلق و حتی تحقق های نامتناهی و دست آخر یک معرفت تئوریک را به دست می دهد. جدل برعلیه این کتاب، نشان از سلسله مراتب در حزب کمونیست زیر رهبری دِبورین را دارد؛ از این نظر این هدف نهایی کتاب است»[3]. این رشته یادداشت همچنین دال بر تمایز بنیامین از اندیشه متمایل به آموزه های رسمی مارکسیسم شوروی [علی رغم همدردی اش با اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی] است.

نخستین اثر بنیامین که می توان تاثیر مارکسیسم بر آن را احساس کرد، «خیابان یکطرفه» است؛ که بین سال های ۱۹۲۵-۱۹۲۳ نوشته و در سال ۱۹۲۸ منتشر شد. در این کتاب نقد نو رمانتیسم پیشین بنیامین از پیشرفت، اکنون دیگر بواسطه ولتاژ انقلابی مارکسیستی شارژ می شود: «اگر برچیدن بورژوازی در لحظه تقریبا قابل محاسبه ای از پیشرفت اقتصادی و تکنیکی [یک دقیقه تاریخی که تورم و جنگ های شیمیایی از نشانه های آن هستند] صورت نپذیرد، هر چیزی از بین می رود. قبل از رسیدن جرقه به دینامیت، باید فتیله روشن را قطع کرد». آیا اراده پرولتاریا می تواند این رسالت تاریخی را به سرانجام برساند؟ ماندگاری و نابودی «سه هزار سال پیشرفت فرهنگی» به پاسخ این پرسش بستگی دارد [4]. بنیامین در مخالفت با نوع تکاملی عامیانه از مارکسیسم، انقلاب پرولتاریا را بعنوان محصول طبیعی و اجتناب ناپذیر پیشرفت اقتصادی و تکنیکی نمی پندارد، بلکه انقلاب از نظر او یک وقفه انتقادی در برابر پیشرفتی است که منتهی به فاجعه می شود. این نقطه نظر انتقادی بیانگر آن است که چرا مارکسیسم بنیامین، برخوردار از یک روح بدبینانه است؛ یک بدبینی انقلابی، که هیچ چیزی را مبتنی بر سرنوشت از پیش مقدر شده نظاره نمی کند. در نوشتارش درباره سورئالیسم در سال ۱۹۲۹ [هنگامی که بنیامین دوباره تلاش می کند تا آنارشیسم و کمونیسم را با یکدیگر آشتی دهد] کمونیسم را علاوه بر آیرونیک بودن، به مثابه یک ساختار بدبینانه تعریف می کند: «اطمینان بی حدوحصر تنها در شرکت آیگه فاربن و کمال آرامش در نیروی هوایی آلمان نازی وجود دارد» [5]. هر دو موسسه به زودی [اما بعد از مرگ بنیامین] نشان دادند که فراتر از پیش بینی های بدبینانه بنیامین، امکان استفاده ویرانگر از تکنولوژی مدرن چندان بعید نیست.

در سال ۱۹۳۳ هنگامی آدولف هیتلر قدرت را بدست گرفت، همانند بسیاری دیگر از یهودی ها و ضدفاشیست ها، بنیامین هم مجبور به ترک آلمان شد: تبعید در پاریس. او به گونه ای خطرناک بواسطه یک بورسیه تحصیلی از موسسه تحقیقات اجتماعی نیویورک؛ جایی که مکتب فرانکفورت هم در آنجا در تبعید بود؛ جان سالم به در برد. طی آن سال ها، بنیامین بر روی پروژه ناتمام خود، «پروژه پاساژها» کار کرد، همچنین در این زمان بود که بنیامین چندین مقاله فوق العاده درباره بودلر و «اثر هنری در عصر بازتولیدپذیری تکنیکی آن [۱۹۳۵]» را نوشت.

مارکسیسم والتر بنیامین، یک بازاندیشی اصیل و بدیع از ماتریالیسم تاریخی بود، [تغذیه شده توسط فرهنگ رمانتیک و الهیات مسیانیستی] که به گونه ای رادیکال متفاوت از مارکسیسم بین الملل دوم و کمینترن بین الملل سوم بود. این باید بعنوان تلاشی برای عمیق تر کردن و رادیکالیزه کردن اختلاف میان مارکسیسم و ایدئولوژی بورژوازی در نظر گرفته شود؛ تلاشی در راستای تشدید کردن پتانسیل انقلابی و تندتر کردن محتوای انتقادی مارکسیسم. این همچینین هدفی بود که بنیامین در «پروژه پاساژها» آن را دنبال کرد: «یکی از اهداف روش شناختی این کتاب که می توان آن را دریافت، شرح دادن امکان یک ماتریالیسم تاریخی است که در خود ایده پیشرفت را نابود کرده است. در آنجا که ماتریالیسم تاریخی باید با دقت هرچه بیشتر، خود را از عادت های بورژوازی در اندیشه جدا کند» [6]. هدف چنین برنامه ای نوعی دیگر از «رویزیونیسم» [تجدیدنظر] نیست، بلکه فراتر از آن یک بازگشت به خود مارکس است، همانگونه که کارل کُرش هم سعی می کند در کتابش [«کارل مارکس» [۱۹۳۸]، یکی از منبع های اصلی بنیامین] چنین کاری را انجام دهد.

در سال ۱۹۳۹ هنگامی که جنگ شروع شد، بنیامین بعنوان یک «دشمن بیگانه» از جانب دولت فرانسه دستگیر شد. اما او موفق به فرار از اردوگاه زندانیان شد، اما پس از آنکه در سال ۱۹۴۰ آلمان پیرزو و فرانسه را اشغال کرد، بنیامین مجبور به ترک پاریس و رفتن به مارسی شد. در این موقعیت دراماتیک او آخرین قطعه اش را نوشت: «تزهایی درباره فلسفه تاریخ» که شاید مهمترین سند انقلابی بعد از تزهای مشهور مارکس، «تزهایی درباره فوئرباخ [۱۸۴۵]» هستند. در این اندک صفحات اما فوق العده فشرده، ایدئولوژی پیشرفت [در درون جنبش های کمونیستی هم] در بنیاد فلسفی اش به شدت مورد نقد واقع می شود؛ نقد زمان تهی و خطی، به کمک یک مفهوم مسیانیسم «الهیاتی» از زمان. چند دهه پس از مرگ بنیامین، ایده الهیات، به فقرا در مبارزه برای خودرهایی شان کمک کرد؛ یک الهیات آگاهانه در ارتباط با مارکسیسم دوباره به به زندگی آمد، اما این بار در یک زمینه تاریخی و فرهنگی بسیار متفاوت: الهیات رهایی بخش آمریکای لاتین. با این وجود اما یک همبستگی محرمانه، بین والتر بنیامین و الهیات رهایی بخش وجود دارد …

در اوت ۱۹۴۰، بنیامین همراه با گروهی از پناهندگان ضدفاشیست آلمانی، تلاش کردند تا از مرزهای فرانسه در کوههای پیرنه عبور کنند؛ اما آنها توسط پلیس اسپانیا [فرانکو] دستگیر شدند و هنگامی که به شهر پِرتبو رسیدند، پلیس به آنها گفت تحویل نیروهای فرانسه و یا آلمان داده خواهند شد. از این رو بنیامین یک خودکشی متعهدانه را ترجیح داد؛ که این خودکشی، آخرین عمل معترضانه اش بود.

پانوشتها:

[1] W.Benjamin, “Das Leben der Studenten,” 1915, in Gesammelte Schriften (GS), Frankfurt am Main, Suhrkamp Verlag, 1974, vol. I,1, p. 75. All translations, unless otherwise indicated, are mine, ML.

[2] W.Benjamin, “Zur Kritik der Gewalt,” 1921, GS, II, 1, p. 191.

 [3]W.Benjamin, “Bücher die Liebending geblieben sind,” GS, III, p. 171.

[4] W.Benjamin, One-Way Street in Reflections ed. Peter Demetz, NewYork, Harcourt Brace, 1978, p. 84.

[5] W.Benjamin, GS, II, 1, p. 308. The chemical trust IG Farben employed forced labour from concentration camps during the Second World War. It also produced the Ziklotron gas used to exterminate the inmates.

[6] W.Benjamin, Passsagenwerk, GS, V,1, p. 574

the platypus affiliated society

Issue #5 | May–July 2008

:کلیدواژه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

+ 87 = 96

مارکسیسم والتر بنیامین – حلقه‌ی تجریش | حلقه‌ تجریش