سینمای کُردستان
بازیابی حافظه قومی و تاریخی از مقاومت
جِنی تسیروپائولو
مبین رحیمی
فایل پی دی اف:سینما و کردستان
«توان گفتن از قصه هایت، شیوهای است برای داشتن احساس انسان بودن در جهان»
– «چه اتفاقی در حال رخ دادن است؟ جاده چرا بسته شده است؟»
– «فکر کنم جمعیتی از کُردیا [کُردستانیها] در حال تظاهرات هستند.»
من گفتگوی کوتاهی را که عمویم در یونان با یک راننده تاکسی داشت -هنگامی که من در مسیرم برای رفتن به دیدن محمد آکسوی[1] بودم- به خاطر آوردم.
محمد یک فیلمساز جوان و عضو «کمیته مدیریت هشتمین جشنواره فیلم کُردی لندن» بود و در همان جا هم زندگی می کرد. با این وجود اگر افرادی وجود داشته باشند که حتی حاضر نیستند اسم طبیعی کُردستان را به رسمیت بشناسند؛ پس آیا برای بسیاری از ما امکان دیدن یک فیلم کُردی وجود دارد؟
محمد برای من توضیح داد که چگونه ملت کُرد «بر روی یک میز با استفاده از یک خط کش» چندپاره شده است: بزرگترین ملت در جهان بدون یک سرزمین به رسمیت شناخته شده؛ که ساکنان آن در ترکیه، سوریه، عراق و ایران پراکنده شده اند. کُردها به گونه ای سنتی، ستم را تجربه کرده اند؛ تجربه جدایی خشونتبار از زبان، فرهنگ و تاریخشان که همواره غیرقانونی و ممنوع اعلام شده است.
هویت کُردی عمدتا بواسطه «سنت شفاهی» منتقل شده است. به لطف زنان که بدون حضور در مدرسه از همسانسازی گریختند و بدین گونه به «حاملان قصه ها و افسانه ها به نسل بعدی» تبدیل شدند. امروزه اما تصورات در حال دگرگون شدن هستند: «سینمای کُردی جایگاه نخست را بِخود گرفته است»، از لحاظ بین المللی یک افتخار است و در حال افکندن پرتویی بر این «ملت نامرئی» است.
صد سال سکوت
بنا به گفتههای محمد: «تصور کنید که سینما ۱۲۰سال عمر دارد و کُردها در بیست سال گذشته به ساختن فیلم پرداخته اند. بنابراین ما صد سال عقب هستیم. نخستین فیلم در تاریخ کُردستان؛ فیلم «زاره [۱۹۲۷]»[2] است که بواسطه اتحاد جماهیر شوری در ارمنستان ساخته شد.»
پس از این فیلم، سینمای کُردی برای چندین دهه خاموش ماند:
«کُردها در دهه ۱۹۹۰ در مقیاس وسیعی، شروع به ساختن فیلم کردند و در چند سال گذشته این [تولیدات] به سقف خود رسید. امسال ما بیشتر از ۳۰۰ فیلم ارسالی -از جمله با ویژگی ها مستندگونه و کوتاه- را دریافت کرده ایم. در واقع، سطح تولید به نسبت بسیاری از کشورهای اروپایی، بهتر است.»
عامل اصلی سیاسی است: پس از آنکه سرزمین کُردها به چهاربخش تقسیم شد، کُردها نمی توانستند به آینده خود، حتی به زندگی روزمره خود تحقق بخشند.
دهه ها مبارزه و رسیدن به یک خودمختاری در کُردستان عراق در سال ۲۰۰۳، فرصتهای زیادی را برای تولید، توزیع و جشنواره های فیلم کُردی ایجاد کرد. آنها بخاطر دست یافتن به یک موقعیت سیاسی و حکومتی؛ هم اکنون به رسمیت شناخته شده اند.
پس از دهه۱۹۷۰ یک قیام گستردهای در ترکیه بوقوع پیوست و جنبش آزادیبخش کُردها منتهی به شکل گیری فضاهایی شد که در واقع کُردها می توانستند در آن فضاها به بازیابی و نوشتن تاریخ و فرهنگ خود بپردازند. بخش قابل توجهی از این [بازیابی] در -غربت-[3] [خارج از کردستان] انجام شد.
کُردها به خودشان باور پیدا کردند و احساس کردند که باید قصه هایشان را بیان کنند. چنین چیزی در کُردستان ایران و سوریه هم اتفاق افتاد، همانگونه که کُردها هنوز هم در حال مبارزه برای خودتحقق بخشی هستند.
به قول محمد: «توان گفتن از قصه هایتان، شیوهای برای داشتن احساس انسان بودن در جهان است.»
کُردهای «شرور»
محمد به من گفت: «شما ممکن است که فیلم هایی را از کارگردانهای کُرد تماشا کرده باشید اما فقط متوجه این نشده اید.» هر کس و یا هر چیزی که تحت عنوان «کُردی» شناخته می شد، نفی و یا تحت نام های دیگری نقابدار می شد.
«بسیاری از کُردها، خالق هنر برای ملت دولت هایی بوده اند که در آن زندگی می کردند؛ همانگونه که -یلماز گونای-[4] بزرگترین ستاره در تاریخ ترکیه، در سرتاسر جهان بعنوان یک هنرمند تُرک شناخته شده است. تاریخ هنر در بردارنده دولتهای ستمگر است و بنابراین در حال حاضر ما خواهان افراد [هنرمندمان] و کارهایی هستیم که آنها خلق کرده اند: خواهان برگرداندن آنها یا حداقل سهیم شدن با آنها.»
محمد گفت: «هنگامی که فیلم یلماز گونای در سال ۲۰۰۱ برای نخستین بار به طور رسمی اکران شد؛ کلمه کُردستان و زبان کُردی از فیلم حذف شده بودند و در بعضی جاها موسیقی کُردی تغییر داده شده بود. سانسور چهره متفاوتی بخود گرفته بود. در تلویزیون ترکیه شخصیتهای کُرد، بیشتر شخصیتهایی منفی هستند که معمولا نامدنی و یا تروریست بِتصویر کشیده میشوند. این نوعی از کلیشه سازی است که هنوز هم بسیار رایج است.»
تقاطعی از خاطرات و مقاومت
سینمای تازه متولد شده کُردستان، واسطه ای برای مردم است تا قصه های بیان نشده خود را با دیگران در میان بگذارند، از تروماهای خود بکاهند و به بازستانی هویت خود بپردازند.
محمد با وجد و سرور توضیح میداد: «هنگامی که شما یک دولت متحد ندارید، حرف زدن از شاخصه های سینمایتان کاری است دشوار، با این وجود ما به سینما به مثابه یک توان نگاه میکنیم، یک غنای فرهنگی که می توانیم آن را توسعه دهیم، تلفیق کنیم و از آن چیزی بی نظیر به ارمغان بیاوریم.»
«کُردها در بخشهای مختلف کُردستان چندان تجارب یکدیگر را نمی دانند. بنابراین سینما واسطه ای است برای اینکه کُردها یکدیگر را بشناسند و در عین حال جهان هم آنها را بشناسد. ما در زمینه عکاسی، رمان و شعر آفرینشهای بسیار محدودی داریم؛ بنابراین سینما نقش تلنبارگیِ خاطرات را ایفا میکند و این منطقه دیگری از مقاومت برای ما است: یک مقاومت در برابر همسانسازی و یک مقاومت برعلیه یورش به تاریخ و هویت کُردها. یک سینمای خوب می تواند شما را زیباتر کند و از این نظر سینما همانند هر نوع هنر دیگری، بزرگترین سلاح مقاومت است. تا کنون کُردها سعی در انجام این کار بواسطه مقاومت سیاسی داشته اند، اما این چیزی است که آنها را از مقاومت هنری و فرهنگی جدا میکند.»
«من بخاطر دارم در پایان فیلم -بچه های دیاربکر-[5] که در یکی از جشنوارههای پیشین ما اکران شد، مردم گریه می کردند. بسیاری از آنها جدا از مغازه داران کُرد کوچه های محله خود، هرگز از وضعیت کُردها آگاه نبودند. یک قصه؛ به نسبت کسی که بلند می شود و یک ساعت در مورد چگونگی رنجی که می بریم حرف می زند؛ گیراییِ بیشتری دارد. پس از آن فیلم؛ آنها هرگز هستی مردم کُرد را فراموش نخواهند کرد: مردمانی که همواره در حال مبارزه برای به رسمیت شناخته شدن هستند.»
★ متن حاضرترجمهای است از:
KURDISH CINEMA EVOKES ETHNIC MEMORIES & HISTORY OF RESISTANCE
Jenny Tsiropoulou / November 12, 2013
[1]. Memed Aksoy:
محمد با شروع انقلاب در روژئاوا، برای رسیدن به هدفش، بعنوان یک مبارز فیلمساز از لندن به کُردستان سوریه آمد و به «نیروهای مدافع خلق» [ YPG/ نیروهای کُرد سوری در حال مبارزه با جهادیها] پیوست. اما نهایتا در ۲۶سپتامبر۲۰۱۷، هنگامی که داعش در نزدیکی جبهه رقه به یک پایگاه حمله کرد؛ محمد شهید شد. برای بهتر شناختن محمد، متن دیوید گرابر را تحت عنوان «دموکراسی در سوریه ممکن است، دوستم می دانست چگونه» / را بخوانید.
[2]. Zare
[3]. diaspora
[4]. Yilmaz Güney
[5]. The Children of the Diyarbakir