چرا افلاطون دیالوگ نوشت؟
1395-11-02

چرا افلاطون دیالوگ نوشت؟

کریستیان کِم

هادی خردمندپور

نسخه پی دی اف : چرا افلاطون دیالوگ نوشت

ساعت 7 صبح است و وقت شروع کار در اصطبل. باید این صندلی کوچولو را که اسب ساخته است، سمباده کشید. میرآخور دربارۀ ماجراهای افلاطون و سقراط […] فکر می‌کند، آن هم با صدای بلند؛ حرفهایش ساده است.

اسب نازم! ضمن بحث دربارۀ سقراط لابد تو هم برخوردی به این سؤال که از عهد باستان توجه همگان را جلب کرده است؛ چرا افلاطون هرگز عقیدۀ خودش را در آثارش اعلان نکرد؟ خبر داری افلاطون یک سلسله گفتارهای فلسفی ننوشته است که در آنها رک بگوید «به عقیدۀ من». دیالوگ نوشته است، یعنی مکتوباتی چندصدایی که در آنها شخصیتهای مختلف نظریات مختلفی را ابراز کرده‌اند. دیالوگ نمایشی از قماش کمدیهای مولیر و تراژدیهای شکسپیر است که در موردشان خیلی حرف می‌زنیم اما واقعاً اطلاع نداریم که نیت مؤلفان آنها چه بوده است. خودت شاهدی هر صبح که به اصطبل می‌آیم این سؤال قدیمی را از خودم می‌کنم. از عهد باستان تا امروز آدمهای زیادی جوابهایی برای این سؤال یافته‌اند و شکی نیست در همۀ این جوابها نشانی از حقیقت هست اما من را که هیچ کدامش واقعاً قانع نکرده است. اگر دوست داشته باشی این توضیحات را اجمالاً مرور کنیم و بعد بکوشیم به کمک هم جوابی نو بیابیم.

  • اول باید به این نکته توجه شود که در دیالوگ‌نویسی افلاطون می‌خواسته همانند سایرین بنویسد؛ او از قواعد مرسوم یکی از انواع ادبی، یعنی «دیالوگ سقراطی» تبعیت کرد. افلاطون مانند بسیاری از معاصرانش شاگرد سقراط بود. سقراط البته هیچ ننوشت اما مهارت بسیاری داشت در گفتگوی منقطع یا همان دیالوگ. بنابراین بسیاری از شاگردان سقراط ــ مثلاً کسنوفون که همانند افلاطون دیالوگهای سقراطی نوشت ــ پس از مرگ استاد برای ابلاغ تعالیمش شروع کردند به نوشتن دیالوگهائی که قهرمانشان سقراط بود. ممکن است که افلاطون صرفاً از یک شیوۀ مرسوم آن ایام تبعیت می‌کرده اما این حرف اگر هم راست باشد، برای فهم کامل علت یکتایی دیالوگ افلاطونی بسنده نیست. اطلاع داری که دیالوگهای سقراطی افلاطون از نوع خاصی است. او همانند کسنوفون نیست که در دیالوگهایش بگوید «من»؛ افلاطون نه راوی دیالوگی است، نه یکی از شخصیتهای حاضر و مشغول به بحث. افلاطون در دیالوگهای خودش هرگز حاضر نیست و در نتیجه هرگز واضح نگفت که حامی نظر سقراط است. چرا؟
  • در نظر اول ممکن است بگوئی اصلاً این سؤال مطرح نیست. افلاطون اگر هم نگفته «معتقدم حق با سقراط است» دیالوگها نوشته که در فرجام همگی آنها حق با سقراط است. نظر سقراط در دیالوگهای افلاطون نظر غالب است. پس می‌توانیم نتیجه بگیریم که سقراط خود افلاطون است. او از شخصیت سقراط استفاده کرده است تا تعالیم فلسفی خود را ابلاغ کند؛ برای فهمیدن علت دیالوگ‌نویسی افلاطون که واجب نیست آدم اینهمه به مغزش فشار بیاورد یا با اسبش حرف بزند. خب این توضیح هم کاملاً قانعم نمی‌کند چون حتی اگر سخنان سقراط غالب باشد در بیشتر سخنان سایر شخصیتها هم می‌شود درسهای فلسفی مهمی یافت. مثلاً آریستوفانس شاعر در سومپوسیون (189د-193ﮬ) نظریه‌ای دربارۀ اروس طرح کرد که امروز هم تا عاشق ‌شویم به یادش می‌افتیم؛ اروس به عقیدۀ او یعنی جهد مدام برای یافتن نیمۀ گمشدۀ خود. چرا افلاطون علاوه بر سخنان شهریار فیلسوفان (سقراط) سخنانی دیگر را که فلسفی هم هستند به گوش ما رسانیده است؟
  • چه بسا در جواب این سؤال بگویند افلاطون نگارندۀ تاریخ سیر اندیشه‌هاست. او در پی وصف افکار همۀ اندیشندگان روزگار خود بود، از سقراط گرفته تا آن پژوهندگان که حریفان سقراط بوده‌اند. همچنانکه استاد نقاش می‌کوشد جامگان اشخاص و حتی اشخاصی را که اهمیت تاریخی ندارند، با تمام جزئیات بکشد، افلاطون کوشیده است تا آراء همۀ اندیشندگان روزگارش را که در دیالوگهایش حاضرند، بتمامی بازآفریند. در این مورد هم احساس می‌کنم که مشکلی هست. چون کاملاً روشن است که افلاطون در کار وصف ملاحظۀ دقت را نکرده. او آراء شخصیتهائی را که در دیالوگهایش به تصویر کشیده است تحریف کرده؛ اول از همه هم آراء سقراط را تحریف کرده است. تحریف کرده است تا گفتگوها به سرانجامی که خودش خوش دارد برسد؛ تحریف کرده است تا هر آنچه که دلش می‌خواسته، بتواند اثبات کند. اینطور پیداست که افلاطون خوش داشته در دهان شخصیتها حرفهای دلخواهش را بگذارد تا بتواند به این ترتیب دیالوگی زنده و جذاب بسازد.
  • حاصل آنکه احتمالاً صحیحترین جواب به آن سؤال به تعبیر بسیار ساده این باشد: افلاطون دیالوگ نوشت تا نشان بدهد که دیالوگ دربارۀ چه باید باشد؛ تا قواعد حاکم بر گفتگوی درست و حسابی را که همان گفتگوی فلسفی است، به خوانندگان نشان بدهد بلکه بتوانند برای پرسشهای فلسفی از قبیل «خوب چیست؟»، «زیبا چیست؟»، «حق چیست؟» پاسخی بیابند. واضح است که افلاطون در دیالوگهایش نخواسته فقط مشتی نظریه را از زبان شخصیتها بازگو کند. خواسته است این را هم به طریق عملی نشان بدهد که این شخصیتها چگونه نظریات خود را تشریح و بیان می‌کنند. این جنبۀ دیالوگها را بسیاری از شارحان افلاطون پیشتر پژوهیده‌اند. به تعبیری همه‌فهم، دیدن اینکه سقراط با شیوۀ خاص طرح سؤال از دیگران نشانمان می‌دهد که برای خوب فکر کردن باید چگونه از خودمان سؤال کنیم، جنبه‌ای است که توجه آن شارحان را جلب کرده؛ نامش «روش مامائی» یا دیالکتیک «سقراطی» است و شهرتی عظیم دارد. به عبارتی دیگر، دیالوگ افلاطونی را به این مناسبت که صدای اشخاص بسیاری را به گوش خواننده می‌رساند، می‌توان نوعی تئاتر اندیشه دانست؛ یعنی قسمی بازنمائی دراماتیک حیات اندیشه‌ها که هر کدام ما را آن دم که در سکوت به تأمل مشغولیم، تحریک و تشجیع می‌کند.
  • این جواب را شاید بتوان کمی بسط داد. دیالوگ فقط تفکر را یادمان نمی‌دهد. دیالوگ نشان می‌دهد که فاعل «گفتار» و «بیان افکار» کیست و به همین دلیل احتمالاً سخن گفتن و بیان افکار را هم به ما یاد می‌دهد. استعمال درست الفاظ برای بیان افکارمان ــ گرفتاری بزرگی است یافتن الفاظ درست برای ابراز مقصود. الفاظ بظاهر مناسب خودمان را هم که بیابیم، در تفهیم افکارمان به دیگران با گرفتاری بزرگی مواجهیم. در هنگامۀ بیان افکار چه بسیار کژفهمی اتفاق می‌افتد. از اینها که بگذریم، سقراط در دیالوگهای افلاطون بارها دربارۀ زبان‌آموزی و ماهیت زبان حرف می‌زند. «راه رسانیدن شناخت به دیگران کدام است؟» این سؤالی است که سقراط در تقریباً همۀ دیالوگها مطرح می‌کند. یعنی که این است مسئلۀ مورد توجه افلاطون، نویسندۀ دیالوگها. درست نمی‌گویم اسب نازم؟ (اسب سری به نشانۀ توافق می‌جنباند). در این صورت دلیلی ندارد که بگوییم معضل بیان افکار و تمام گرفتاریهای ناشی از آن را افلاطون در دیالوگهایش نباید مطرح می‌کرده است. (اسب این بار هم موافق است و سم به زمین می‌زند). ظاهراً قانع شدی؛ این تز را خواهم نوشت؛ تزی دربارۀ بیان افکار در دیالوگهای افلاطون (اسب شیهه می‌کشد). آخ! ببخش رفیق قدیم! بواقع گرسنه‌ای! (میرآخور می‌رود بیرون به دنبال جو). قبل از اینکه کاملاً دور شود رو می‌گرداند طرف اسب. التفات داری که برای آزمون این تز می‌شود رفت سراغ دیالوگ سومپوسیون (اسب موافق است).
:کلیدواژه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

+ 78 = 85

چرا افلاطون دیالوگ نوشت؟ – حلقه‌ی تجریش | حلقه‌ تجریش