1400-11-09
مدخلی مختصر و مفید به شتابگرایی[1]
نیک لند
سامی آل مهدی
فایل پی دی اف:مدخلی مختصر و مفید به شتاب گرایی
هر که میخواهد دریابد چهگونه به شتابگرایی بیندیشد، بهتر است عجله کند. سرشت آن چنین حکم میکند. دههها پیش، هنگامی که پیشاپیش در گیرودار گرایشاتی بود که دنبالکردنشان سخت بهنظر میرسید، شتابگرایی وقوف به [ظرفیتهای] خویش را آغاز کرد. از آن زمان تا کنون، سرعت آن افزایش بسیاری داشته است.
شتابگرایی آنقدر قدیمی هست که در موجهایی سمج و متعدد از راه برسد، و هر موج چالشی اضطراریتر [از موج قبلی] است. یکی از پیشگوییهایش این است که شما کندتر از آن هستید که به گردِ پایش برسید. اگر بدینخاطر که عجله کردهاید، در فهمِ پرسش و مسئلهای که پیش میگذارد اشتباه کنید، میبازید، احتمالاً خیلی هم بد. سخت است. (برای نیل به مقصودمان، «شما» نمایندهی «عقاید و نظریات بشر» هستید.)
سرشت فشار زمانی[2] چنان است که فکرکردن به آن را سخت میکند. با اینکه معمولاً فرصتِ کنکاشْ لزوماً در نظر گرفته نمیشود، حداقل، به احتمال بسیار زیاد و بهاشتباه، به جای یک متغیر، یک ثابت تاریخی انگاشته میشود. ما فکر میکنیم که اگر قبلاً زمانی برای فکرکردن وجود داشته است، هنوز هم وجود دارد و همیشه هم وجود خواهد داشت. این موضوع که احتمالِ مسلمِ وفور زمان برای تصمیمگیری در حالِ تحملِ فشردهسازی سیستماتیک است، حتی میان آنهایی که به سرعتِ روبهافزایشِ تغییرْ توجهی عالی و آشکار نشان میدهند، نادیدهگرفتهشده باقی میماند.
به زبان فلسفی، معضل عمیقِ شتابْ معضلی استعلایی است. معضلی که افقی مطلق را ترسیم میکند – افقی که درحال نزدیکشدن است. فکرکردن زمان میبرد، و شتابگرایی میگوید که زمانی برایمان باقی نمانده تا به آن فکر کنیم، اگرکه تا به حال چنین نکردهایم. به هیچ مخصمهی معاصری بهطور واقعگرایانه پرداخته نمیشود، مگر اینکه بپذیریم فرصت برای پرداختن به آن بهسرعت رو به اتمام است.
باید به این گمانه برسیم که دقیقاً بدینخاطر که خیلی دیر شده است گفتوگویی عمومی دربارهی شتاب در حال شکلگیری است. بحرانِ عمیق نهادیْ[3] که باعث «داغ» شدن [یا تشدیدِ] مسئله میشود، در هستهی خودْ انفجار درونیِ[4] قابلیت تصمیمگیری اجتماعی را داراست. در این نقطه، انجامدادن هر کاری خیلی طول میکشد. پس در عوض رخدادها بهشکلی روبهافزایش خودبهخود رخ میدهند. آنها بیش از هروقت دیگری خارج از کنترل، و حتی تروماتیک، به نظر میرسند. از آنجا که ظاهراً پدیده و عارضهی اصلیْ ترمزبریدن است، شتابگرایی دوباره رونق گرفته است.
شتابگرایی انفجار درونیِ فضای تصمیم[5] را به انفجار بیرونیِ[6] جهان پیوند میزند – به عبارت دیگر، به مدرنیته. بنابراین مهم است توجه کنیم که تضاد مفهومیِ بین انفجار درونی و انفجار بیرونی از جفتشدنِ (مکانیکیِ) واقعیِ آنها جلوگیری نمیکند. [دراینباره،] سلاحهای هستهایْ واضحترین و آموزندهترین مثالها هستند. بمب هیدروژنی[7] از بمب اتمی[8] بهعنوان ماشه استفاده میکند. شکافت هستهای منجر به همجوشی هستهای میشود. تودهی همجوش، بهواسطهی فرآیند انفجار، با متلاشیشدن مشتعل میشود. (مدرنیته یک انفجار است.)
این یعنی داریم از سایبرنتیک سخن میگوییم، که مصرانه در موجهایی متعدد از راه میرسد. سایبرنتیک بهاندازهی یک زوزه بزرگ و نیرومند میشود، و سپس به یاوهی بیمعنای مد روز تبدیل و در آن ناپدید میشود، تا وقتی که موج انفجار بعدی از راه برسد.
درس مهمی که شتابگرایی گرفت این بود: کارِ یک حلقهی بازخوردی منفی، مانند «دستگاهِ کنترل سرعت»[9] یک ماشین بخار یا یک ترموستات، این است که تا حدی وضعیتِ[10] سیستم را همان طور نگه دارد.[11] محصول آن، به زبان فرمولهشده توسط سایبرنتیکشناسانِ فیلسوف فرانسوی [یعنی] ژیل دلوز و فلیکس گتاری، قلمروسازی[12] است. بازخورد منفی، با اصلاح جریان، فرآیند را پایدار میسازد و بدینترتیب مانعِ خروج [از مدار] بیش از اندازهای محدود میشود. دینامیک [یا مکانیک حرکت][13] در خدمت ثبات گذاشته شده است – در خدمت سطح بالاتری از سکون، یا دولت[14]. تمامی مدلهای تعادلی و موازنهایِ سیستمها و فرآیندهای پیچیده چنیناند. به منظور اتخاذ روندی دیگر، که مشخصهی آن خطا، پرواز یا گریزِ خود-تقویتکننده است، دلوز و گتاری لفظ نازیبا اما تأثیرگذارِ قلمروزدایی[15] را سکه زدند. قلمروزدایی تنها چیزی است که شتابگرایی همیشه از آن سخن گفته است.
به زبان اجتماعی-تاریخی، مسیر قلمروزدایی با کاپیتالیسمِ تاواننداده و بیتوازن تطابق دارد. شِمای اصلی و، البته، به مقدار بسیار زیادی واقعاً ازکارافتادهی [کاپیتالیسمْ] حلقهی بازخوردی مثبت است، که درون آن تجاریسازی و صنعتیسازی همدیگر را در قسمی فرآیند گریز[16] برمیانگیزند، فرآیندی که مدرنیته از آن گرادیان[17] میگیرد. کارل مارکس و فریدریش نیچه از جمله کسانی بودند که جنبههای مهم روند کذایی را دریافتند. وقتی که حلقه [بازخوردی مثبت] تدریجاً بسته، یا تشدید، میشود، بیش از هروقت دیگری [از خودش] خودآیینی، یا اتوماسیون، نشان میدهد. شدیداً خود-مولد[18] میشود (که صرفاً همان چیزی است که «بازخورد مثبت» بدان اشاره دارد). زیرا به هیچچیز ورای خودش توسل نمیجوید، زیرا ذاتاً نیهیلیستی است. هیچ معنای قابلدرکی غیر از تقویت و تشدید خود ندارد. رشد میکند تا صرفاً رشد کرده باشد. بشر میزبان موقت آن است، نه اربابش. تنها مقصود آن خودش است.
در سال 1972، دلوز و گتاری در آنتیادیپ، با اشاره به نیچه بهمنظور فعالکردنِ دوبارهی مارکس، توصیه کردند که «فرآیند را شتاب ببخشید.» با این که چهار دههی دیگر طول کشید تا اینچنین بهشکلی انتقادی توسط بنجامین نویس[19] نامیده شود، «شتابگرایی» پیشاپیش در تمامیت خویش وجود داشت. بند مربوطهْ ارزش این که بهطور کامل تکرار شود را داراست (همانطور که مرتباً در مباحثات شتابگرایانهی آینده تکرار خواهد شد):
… مسیر انقلابی کدام است؟ آیا چنین مسیری وجود دارد؟ آیا همان کنارکشیدن از بازار جهانی در احیای شگرف «راهحل اقتصادیِ» فاشیستی است، چنان که سمیر امین به کشورهای جهان سوم توصیه کرد؟ یا میتوان رفتن به جهت مخالف باشد؟ یعنی، پیشتر رفتن در سیر حرکت بازار، رمزگشایی و قلمروزدایی؟ چراکه شاید هنوز، از نقطهنظرِ نظریه و عملِ کاراکتری شدیداً شیزوفرنیک، روندها و جریانها را به قدر کافی قلمروزدایی نکردهایم، به قدر کافی رمزگشایی نکردهایم. کنارکشیدن از فرآیند نه، بلکه پیشتر رفتن، «شتاببخشیدن به فرآیند»، چنان که نیچه گفت: حقیقت این است که در این باره هنوز چیزی ندیدهایم.
هدف از تحلیل کاپیتالیسم، یا نیهیلیسم، تحلیلِ بیشترِ آن است. فرآیند را نباید نقد کرد. فرآیند همان نقد است، باز خوراندنِ [نقد] به خودش[20]، در همان حال که تشدید میشود. تنها راهِ رو به جلو از درون میگذرد، که یعنی پیشرَوی در درون.
مارکس «قطعهی شتابگرایانه»ی خودش را دارد که در آن بهشکل فوقالعادهای بند مذکورِ آنتیادیپ را پیشگویی میکند. او در سخنرانیای در سال 1848 به نام «در باب مسئلهی تجارت آزاد» میگوید:
… در کل، نظام حفاظتیِ زمانهی ما محافظهکار است، در حالی که نظام تجارت آزاد ویرانگر است. تجارت آزاد ملیتهای کهنه را منحل میکند و آنتاگونیسم پرولتاریا و بورژوازی را تا سرحدات سوق میدهد. در یک کلام، نظام تجارت آزاد به انقلاب اجتماعی سرعت میبخشد. آقایان، تنها بدین معنای انقلابی است که به نفع تجارت آزاد رأی میدهم.
در این نطفهی ماتریسِ شتابگرایانه، تفاوتی بین نابودی کاپیتالیسم و شدتبخشی به آن وجود ندارد. نابودیِ اتوماتیکِ کاپیتالیسم [همان] چیستیِ آن است. فارغ از کندسازیها، جبرانسازیهای جزئی و مانعتراشیها، «نابودیِ خلاقهْ» کلیتِ آن است. سرمایه خودش را جامعتر از «انقلاب»های برونخیز منقلب میکند[21]. اگر تاریخ متأخر بر این نکته با قاطعیت صحه نگذاشته است، حداقل شبیه چنین توجیهی را بهشکل جنونآمیزی محقق کرده است.
در سال 2013، نیک سرنیچک و الکس ویلیامز[22] برآن شدند تا این تنافض غیرقابلتحمل، و حتی شیزوفرنیک، را در «مانیفست سیاست شتابگرا»ی خود حلوفصل کنند[23]، متنی که هدفش جداکردن و تسریعِ قسمی «شتابگراییِ چپِ» ضدکاپیتالیستیِ بهخصوص بود، سویهای که بهوضوح مرزهایش با سایهی «شتابگرای دستراستیِ» طرفدارِ کاپیتالیسمِ نفرتانگیز آن مشخص شده بود. مطابق با پیشبینیها، این پروژه در دوباره به حرکت درآوردنِ پرسش شتابگرایانه موفقتر از خالصسازیِ ایدئولوژیک آن به شیوهای پایدار عمل کرد. تنها با دخیلکردنِ تمایزی کاملاً مصنوعی میان کاپیتالیسم و شتابِ تکنولوژیکِ مدرنیستی بود که میشد مرزهای بین آنها را ترسیم کرد. فراخوانِ آشکار برای لنینیسمی تازه بود منهای NEP[24] (و همراه با آزمایشهای فنی-مدیریتیِ اتوپیاییِ کمونیسمِ شیلیایی، که برای نمونه ذکر شده بود).[25]
سرمایه، در منتهای تعریفِ خودش، هیچ نیست جز فاکتور اجتماعیِ شتاببخشِ انتزاعی[26]. شِمای سایبرنتیکِ ایجابیِ سرمایه، آن را تحلیل میبرد. [فرآیندِ] گریزْ هویتش را مصرف میکند. هر تعین دیگری، در مرحلهای از فرآیند شدتبخشی به آن، بهعنوان یک تصادف کنار گذاشته میشود. از آنجا که هر آنچه بهطور دائمی به شتابِ اجتماعی-تاریخی خوراک میرساند ضرورتاً، یا ذاتاً، سرمایه است، دورنمای یک «شتابگراییِ چپ» که مبهم نباشد و بتواند خیز بردارد را میتوان بااطمینان رد کرد. شتابگرایی صرفاً به خودْ وقوف پیداکردنِ کاپیتالیسم است، [فرآیندی] که آرامآرام آغاز شده است. («هنوز چیزی ندیدهایم.»)
اکنون که در حال نوشتنم، گویا شتابگراییِ چپ خودش را در سیاست سوسیالیستیِ سنتی واسازی کرده است، و مشعلِ شتابگرایی به دستِ نسل جدیدی از متفکران جوان بااستعدادی داده شده است که «شتابگراییِ بلاشرط»[27] را پیش میبرند (نه شتابگرایی دستراستی، نه شتابگراییِ چپ، که شتابگراییِ بلاشرط). هویت آنلاین آنها و، شاید حتی بهشکلی آزادانه، ایدههایشان را میتوان از طریق هشتگِ بهخصوصِ #Rhetttwitter پیدا کرد.
در حالی که سیلِ بلاکچینها، لجستیک کنترل از راه دور، نانوتکنولوژی، محاسبات کوانتومی، ژنومشناسیِ محاسباتی[28] و واقعیت مجازی از راه میرسد، شتابگراییِ خیسخورده در بالاترین سطحِ انبوهههای هوش مصنوعیْ جایی نخواهد رفت، مگر عمیقتر از پیشْ به درونِ خویش. اینکه پدیدهی [شتابگرایی] تا سرحد فلج مرگبارِ نهادها به تسریع و تعجیل میپردازد، ماهیت این پدیده است. طبیعتاً، به عبارت دیگر بهشکلی کاملاً غیرقابلاجتناب، نوع بشر این رخدادِ زمینیِ غایی را همچون یک معضل تعریف خواهد کرد. به رسمیت شناختن آن مساوی است با گفتن این که: باید کاری کنیم. گفتهای که شتابگرایی در پاسخ به آن تنها میتواند بگوید: تازه الان میگی؟ حتماً باید شروع هم بکنیم؟ نسخههای سردتر و بیاحساسترِ شتابگرایی، آنهایی که پیروز میشوند، به آن میخندند.
[1] این جستار در 5 مه 2017 در سایت jacobitemag.com به آدرس زیر منتشر شده است:
[2] time-pressure
[3] institutional
[4] implosion
[5] decision-space
[6] explosion
[7] H-bomb
[8] A-bomb
[9] governor
[10] state
[11] بازخورد مثبت [یا بازخورد تشدیدی] (positive feedback) فرآیندی است که در یک حلقه بازخورد اتفاق میافتد و اثرات یک اختلال کوچک را تشدید میکند. یعنی اثرات آشفتگی بر روی یک سیستم شامل یک افزایش اندازه اختلال است. بازخورد مثبت باعث ناپایداری سیستم میشود. در مقابل، یک سیستم که در آن نتایج حاصل از یک عمل تغییر به منظور کاهش یا مقابله با آن است بازخورد منفی (negative feedback) دارد. – م.
[12] territorialization
[13] dynamics
[14] state
[15] deterritorialization
[16] فرآیند گریز (runaway process) فرآیندی است که وارد لوپ یا چرخهای نامتناهی میشود و فرآیندهای جدید تولید میکند. – م.
[17] در حسابان بردارها گرادیان (gradient) یک میدان نردهای، میدانی برداری است که مؤلفههای آن نرخ تغییر میدان نخستین را در جهتهای مختلف نشان میدهد. جهت خود میدان برداری گرادیان جهت بیشینهی تغییرات است. به عبارت دیگر، برداری که اندازه و جهت حداکثر نرخ فضایی تغییر یک کمیت عددی را نمایش میدهد، گرادیان آن کمیت عددی تعریف می کنیم. گرادیان به معنای «شیب» نیز هست. – م.
[18] auto-productive
[19] Benjamin Noys
[20] feeding back to itself
[21] revolutionize
[22] Nick Srnicek, Alex Williams
[23] Manifesto for an Accelerationist Politics
[24] NEP یا New Economic Policy [سیاست جدید اقتصادی] سیاست اقتصادیای بود که در اتحاد جماهیر شوروی توسط لنین در سال 1921 به عنوان تدبیری موقت پیاده شد. لنین در سال 1922 NEP را به عنوان یک سیستم اقتصادی شامل «بازار آزاد و کاپیتالیسمی که هردو تابع دولت هستند» توصیف کرد، در حالی که بنگاههای دولتی سوسیالیستیشده بر اساس «قسمی مبنای سودی» کار خواهند کرد. استالین برنامه اقتصادی NEP را در سال 1928 رها کرد. – م.
[25] در قطعهای از مانیفست سرنیچک و ویلیامز، آنها از پروژهی شلیایی سایبرسین (Cybersyn) به عنوان نمونهای در آزمایشهای اقتصادی/اجتماعی و تلفیق تکنولوژیهای سایبرنتیک با الگوهای پیشرفته اقتصادی یاد میکنند. سایبرسین پروژهای بود که از 1971 تا 1973 در دوران ریاست جمهوری سالوادور آلنده در شیلی پیگیری شد. هدف این پروژه برساختن سیستم تصمیمگیریِ حمایتیِ (DSS) غیرمتمرکز بود که به مدیریت اقتصاد ملی کمک میکرد.. این پروژه شامل 4 واحد میشد: یک شبیهساز اقتصادی، یک نرمافزار کارگزاری برای چککردنِ عملکردِ کارخانه، یک اتاق عملیات و یک شبکه ملیِ ماشینهای تِلِکس که به یک بزرگکامپیوترِ مرکزی وصل بودند. بعد از کودتای نظامی 11 سپتامبر 1972، پروژهی سایبرسین رها شد و اتاق فرمان نابود گردید. – م.
[26] the abstract accelerative social factor
[27] unconditional accelerationism
[28] computational genomics
:کلیدواژه ها