نگاه کنید، ستاره ­ی یوتوپیا می­ درخشد
1397-02-11

نگاه کنید، ستاره­ ی یوتوپیا می ­درخشد

جان هالووی 

مبین رحیمی

فایل پی دی اف: ستاره یوتوپیا

این روزها، روز خشم است. خشم محصول یک بحران است: خشم از ناکامیِ امید، خشم از نقش برآب شدنِ زندگی. ما خواهان رفتن به دانشگاه هستیم، اما این برای ما دربردارنده هزینه­ای گزاف است. ما به مراقبت های بهداشتی و سلامتی نیاز داریم، اما توانایی تامین آن را نداریم. ما باید خانه داشته باشیم و این در حالی است که ما خانه­ هایی را می­بینیم که همیشه خالی هستند؛ اما آن­ها ازآنِ ما نیستند. ما برای میلیون ها مردمی که گرسنه هستند: خواهان غذا هستیم، ما شاهدیم که برای هر کسی به اندازه کافی غذا وجود دارد؛ با این­ وجود چیزهایی مابین ما و پول-غذا؛ یا نبود آن­ها پا برجا هستند.

بنابراین ما خشمگین هستیم. ما همگی خشمگین هستیم به این خاطر که نمی­ دانیم با خشم­ مان چکار باید بکنیم؛ و نمی­ دانیم که چگونه خشم­ مان را برای خلق کردن جهانی دیگر و متفاوت به­ کار بگیریم.

خشم ما بر علیه دولت است، اما می­ دانیم که این جوابگو نیست؛ دموکراسی نیابتی خشم ما را به دام می­اندازد: همانگونه که تله، موش را. ما از یک حزب به حزب دیگری می­ رویم با این وجود راه برون رفتی وجود ندارد. چیزها نمی­ توانند و بهتر هم نمی­ شوند؛ به این خاطر که فراسوی قدرت سیاسی،  قدرت بزرگِ دیگری نهفته است: قدرت سرمایه، قدرت پول.

بنابراین ما بر علیه حاکمیتِ پول خشمگین هستیم، لزوما نه بر علیه خودِ پول چرا که در جامعه کنونی برای زنده ماندن به پول نیاز داریم. در عوض ما بر علیه حاکمیت پول خشمگین هستیم: خشم بر علیه جامعه­ ای که در آن پول سلطه دارد. پول یکی از بزرگ ترین بولدوزرهای تخریب جهان است؛ یک نیروی حیله­ گرانه که هر چه بیشتر جنبه­ های زندگی ما را از هم می­ گسلاند. پول جامعه را گردهم می­ آورد اما از طریق از هم گسیختن بخش­های جامعه.

در دوره­ای اینگونه به­ نظر می­ رسید که ما حاکمیت پول را حداقل در حوزه­های آموزش و بهداشت به عقب رانده­ ایم. چنین چیزی هرگز واقعیت نداشته و ما برای مدتی طولانی شاهد بازتحمیل حاکمیت پول به عنوان معیار اصلی در هر تصمیمی بوده­ ایم. هم­ اکنون پول در همه نخوت­ هایش پدیدار شده است. بنابراین این همان چیزی است که ما را خشمگین می­کند. دولت آشکارا اعلام می کند: «پول، پادشاه است، پس برایش تعظیم کنید.»

خشم، سپس، خشم بر علیه حاکمیت پول! تا زمانی­که پول فرمانروا است، ناعدالتی و خشونت همچنان پابرجا هستند. پول در میان غذا و گرسنگی رسوخ کرده است. پول مابین خانه­ ها و بی­خانمانی عبور کرده است. تا زمانی­که پول حاکم باشد، ما در پویشی هستیم که هیچ­ کس بر آن کنترلی ندارد: پویشی که آشکارا امکان هستی انسانی را نابود می­ کند.

پول همیشه قدرتمند بنظر می­ رسد، با این­وجود اینگونه نیست. پول هم فقط صورتی از انسجام اجتماعی است و به امتناع ما وابسته است. بنابراین بگویید نه. چیزهای دیگری انجام دهید؛ انجام چیزها به شیوه های متفاوتی. پذیرا نباشید و خلق کنید.

در واقع ما بیشتر زندگی مان را به فضاهای درحالِ ایجادی اختصاص می­دهیم که از ما در برابر یورش پول محافظت می­ کنند. ما مناطق خودمانی را ایجاد می­ کنیم. ما آوازی سر می­ دهیم که طنین می­ افکند: «اینجا مردم حکفرما هستند! در روابط­مان با بچه­ ها و دوستان­مان، در مدارس­ و بیمارستان­های­مان پویش متفاوتی در کار است. پول باز می­ ایستد.» ما نام­های متفاوت بسیاری برای این دقایق یا فضاها داریم: عشق، رفاقت یا حقیقت.

حاکمیت پول در هرجایی ترک­هایی را بر خود دارد. این ترک­ها نه فقط در عشق بچه­ ها و رفیقان، بلکه در تجربیات و شورش­هایمان قابل مشاهده است؛ جایی­که مردم می­ گویند: «نه؛ ما نباید پذیرای حاکمیت پول باشیم، ما باید چیزهایی را به شیوه­های متفاوتی انجام دهیم.»

بنابراین بسیاری امتناع می­ کنند و خلق، بسیاری سرافراز می­ شوند -گاهی اوقات زیاد و گاهی اوقات هم کم- و گاهی متناقض. تصرف، مراکز اجتماعی، باغ­های اشتراکی، ایستگاه­های رادیوییِ جایگزین، نرم­افزارهای رایگان، شورش­ها و سمینارهایی که فقط بر مسائل علمی متمرکز هستند؛ بی نهایت­هایی هستند که شتاب ما به­ سوی خودویرانگری را متوقف می­ کنند.

یگانه امید: ایجاد جهانی متفاوت به گونه­ ای رادیکال، به­ واسطه آفرینش، گسترانگی، تکثیر و تلاقی این ترک­ها است. پذیرا نباشید و خلق کنید. حاکمیت پول را به­ عقب برانید.

★★★

* پروفسور شما بیان کرده ­اید: «نَه­ ی ما به دنیای قدیم تداوم نمی‌یابد مگر این که ما یک جهان تازه -اینجا و هم‌اکنون- خلق کنیم.» چگونه می­توانیم بدون یک برنامه انضمامی، بدون یک طرح­ مسئله سیاسیِ جایگزین؛ چنین کاری را به انجام برسانیم؟

ـ ما برنامه­ های انضمامی بسیار گوناگونی داریم. ما طرح­های جایگزین سیاسیِ مختلفی داریم. آیا دلیلی برای اینکه ما آن­ها را فقط به یک مورد تقلیل دهیم؛ وجود دارد!؟

* آیا شما فکر می­کنید که «تَرَک­ها در نظام»، به اندزه کافی در راستای ایجاد یک چالش واقعی برای سرمایه­ داری؛ رشد کرده­ اند؟

ـ ما بیشتر اوقات احساس می­کنیم که آنچه را انجام می­ دهیم؛ ناامیدکننده و بدون تاثیر است. اما چگونه می­ توانیم سرکوب گسترده و روبه­ رشد بر علیه اعتراضات و تجربه­ هایمان را -نه فقط دریونان بلکه در سرتاسر جهان- دریابیم؟ شاید ما بیشتر از آنچه که در می­ یابیم، برای آن­ها یک چالش هستیم.

* «سیاست­های ریاضتی فقط فقر را تحمیل نمی­کنند؛ آن­ها بال­های امید را هم زخم می­زنند.» ما چگونه می­ توانیم امید را دوباره به دست بیاورم و در این فروماندگی افسرده­ وار زندگی کنیم؟

ـ شاید یک بحران همانند یک درد در هنگام زایمان باشد: درد وحشتناکی که یک زن قبل از زایمان احساس می­ کند؛ و شاید این گونه نباشد: شاید هیچ بچه­ ای برای متولد شدن وجود نداشته باشد؛ و شاید نوزاد از پیش مرده باشد و درد چیزی بجزء درد نباشد؛ و شاید این به ما بستگی دارد. شاید این به ما برای خلق یک نوزاد؛ یا بهتر بگویم، بچه­ های بیشتری بستگی دارد؛ و این دشوار است چرا که ما از زنده ماندن بچه­ ها خبر نداریم. این همان چیزی است که میلیون­ها نفر -در یونان و سرتاسر جهان- بدون داشتن یک صورت­بندی جادویی؛ بدون داشتن یک کتاب درسی که به ما بگوید چگونه باید آن را به انجام برسانیم؛ در تلاش برای انجام آن هستند: تلاش برای تولد یک جهان در میان جهان­های دیگر. چه کار دیگری می­ توانیم انجام دهیم؟ تسلیم شدن به آن­ها، به دولت، به تروئیکا. این می­ تواند پرده­ ها را بر بشریت بکشد. با صدای بلند اعلام کنید که ما با خودکشی جمعی خودمان موافقت کرده­ ایم.

در شعر «سرود لوس»[1] از ویلیام بلیک[2]؛ پادشاهان آسیا به انقلاب در اروپا واکنش نشان می­ دهند با گفتن به مشاوران خود «برای تهی کردن شهر از نان/ که شاید بازماندگان یاد بگیرند که مطیع باشند/ که سرور قلب شاید بشکند/ که شاید شهوت چشمان فرو بنشیند/ که شاید این گوش ظریف در دوران کودکی­ اش/ کرخت شود و سوراخ­های بینی بسته شوند/ برای پند دادن کِرم­های مرگبار مسیر/ که از دروازه­ های گور رهسپار هستند./» پادشاهان آسیا سرمایه هستند، مشاوران آن­ها تروئیکا و مبارزه در یونان برای سرافرازی قلب است، برای شهوت چشمان؛ برای ظرافت گوش­ها و باز شدن بینی­ ها.

* چشم­انداز واقعی ساختارهای حمایت متقابل توسط مردم؛ که از نظام کاری [بیکاری و…] برداشته شده­ اند؛ کدام­ها هستند؟ آیا همانگونه که شما ادعا می­ کنید؛ می­ توان آن­ها را به صورت­های آغازین یک جامعه متفاوت تغییر داد؟

ـ سرمایه­ داری یک ناتوانی است؛ یک واماندگی و شکست! این فریادی است که در سرتاسر جهان طنین می­ افکند. برای بخش بزرگی از جمعیت جهان -بخش درحال افزایشی از جمعیت اروپا- سرمایه­ داری توانایی تامین یک ساختار بنیادین برای زندگی را ندارد. این شکست موجب بدبختی و ناامیدی برای میلیون­ها نفر -اگر که آن­ها نمیرند و اگرچه بسیاری می­ میرند- می­ شود. باید شیوه­های دیگری همچون -همبستگی خانوادگی، حمایت دوستان یا اجتماع، کشت مواد غذاییِ خود، دزدی، گدایی، اشکال در حال توسعه تولیدِ خارج از نظام سرمایه­داری که گاهی اوقات «اقتصاد همبستگی» نامیده می­شود و بیشتر اوقات ترکیبی از همه این­ها- را برای زنده ماندن پیدا کنند. تقریبا به طور قطع هیچ راهی برای بازگشت به یک سرمایه­ داری «عادی» از اشتغال کامل وجود ندارد؛ ایجاد امکان یک سرمایه­داری دوستانه وجود ندارد. بهتر است که فرض کنیم که سرمایه­ داری شکست خورده است و ما باید چیزهایی تازه خلق کنیم. ما باید راهی برای ساختن ساختارهای حمایتیِ بنیادهای یک جامعه تازه پیدا کنیم. ما باید بجای گدایی و خشونت بزهکارانه؛ اصول­ کمونیزم را برپا کنیم.

* آیا شما فکر می­ کنید که بحران کنونی قابل مقایسه با بحران قبلی [همانند آن در ۱۹۲۹] است؛ و یا در عوض شما این بحران را چیزی بدتر در نظر می­ گیرید؟ این را توضیح دهید.

ـ بحران ۱۹۲۹ در نهایت با کشتار ۱۰۰میلیون نفر حل شد. فکر می­کنم یک راه ­حل برای بحران کنونی، شاید خیلی جدی­تر باشد و احتمالا در سرمایه ­داری هیچ راه­ حلی بجزء یک بحران جاودانه وجود ندارد. یونان یک زمین امتحان بسیار مهمی برای چیزی است که سرمایه می­ تواند بدست بیاورد. مبارزات برای همه جهان مهم هستند.

* همانگونه که ما ملاحضه می­ کنیم، خشم به راحتی می ­تواند یه یک خشم ملی­ گرایانه و یا حتی فاشیستی تبدیل شود. ما شاهد رشد «طلوع طلایی» هستیم که مهاجران را هدف قرار می ­دهد. ما چگونه می­ توانیم این خشم توجیه ­پذیر را به یک فعالیت موثر مقاومتی تبدیل کنیم؟

ـ بله؛ خشم در هوا، در همه جای جهان وجود دارد و به شدت در حال گسترش است. از چه راهی ما می­ توانیم این خشم را به یک خشم متین -همانند زاپاتیست­ها[3]– تبدیل کنیم؟ من نمی­ دانم. با گوش دادن، با استدلال، با احترام، با تجمع، با درخشیدن در تاریکی جذاب است؛ جذاب: فراسوی همه اما نه با کشتن، نه با اتخاذ روش­های فاشیستی.

* «دولت؛ جنبشی از ادغام آلترناتیوها است.» ما بواسطه پیش نهادن چشم­اندازهای تامین اجتماعی، در حال مبارزه با کاهش خدمات دولتی هستیم؛ چگونه می­توانیم در برابر این فرایند مقاومت کنیم؟

ـ من فکر می­کنم این مقاومت تنها با مبارزه همیشگی برای حفظ کنترل بر چیزی که ما انجام می­ دهیم صورت می­ پذیرد. شاید کلیدی­ ترین مسئله برای فکر کردن در جنبش ما به مثابه فرایندی از اصول کمونیسم؛ استوار بودن بر ایجاد و باز­آفرینش تصمیم­گیری جمعی از طریق مجامع است. از آن­جایی که دولت فرایندی است که مردم را از گرفتن تصمیم برای زندگی­شان محروم می­ کند، این به معنای یک سازمان مغایر با دولت است.

در نهایت اگر من این امکان را داشته باشم که یک نظر کلی اضافه کنم باید بگویم که پرسش­های شما فوق­العاده هستند. من احساس می­ کنم آن­ها منعکس کننده تجربه مبارزاتی یونان در چند سال گذشته هستند. اما مشکل مصاحبه این است که پرسش­ها در جستجوی پاسخ­ها هستند و بعضی اوقات هیچ پاسخی برای داده شدن وجود ندارد. گاهی اوقات پاسخ­ها تنها پرسش­های بیشتری هستند. گاهی اوقات کاری که ما می­ توانیم انجام دهیم این است که به -ستاره یوتوپیا-[4] نگاه کنیم و بگوییم «این مسیری است که ما باید در آن رهسپار باشیم، بخاطر اینکه انتخاب دیگری وجود ندارد.» اما برای رفتن در آن مسیر ما باید جنگل را قطع کنیم؛ بریدن و بریدن و بریدن؛ امتحان و جستجوی راه­های پیش­رو؛ و گاهی اوقات نه، به دوستان­مان نگاه می­کنیم و می­ پرسیم و یاد می­ گیریم. ما در عین طرح پرسش گام بر می­ داریم، همانگونه که زاپاتیست­ها گام برداشتند؛ اما همه پاسخ­ها، خود پرسش هستند.

 برگرفته شده از آرشیو  john holloway

[1]. The Song of Los

[2]. William Blake

[3]. Zapatistas

[4]. utopian star

:کلیدواژه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

+ 13 = 14

نگاه کنید، ستاره ­ی یوتوپیا می­ درخشد – حلقه‌ی تجریش | حلقه‌ تجریش