1400-03-16
آخرین ملاقاتم با هایدگر در رم، 1936[i]
کارل لوویت
مترجم: میلاد گایکانی
فایل پی دی اف:آخرین ملاقاتم
همزمان با اقامتم در رُم به سال ۱۹۳۶، هایدگر در مرکز فرهنگی آلمان-ایتالیا درسگفتاری با موضوع هولدرلین ایراد کرد. پس از اتمام جلسه، تا آپارتمان همراهمیام کرد و به وضوح از محقرانه بودن اسباب و اثاثیه مان بهت زده شد… روز بعد، من و زنم به همراه هایدگر، همسرش و دو پسرِ کوچکش –که وقتی خُرد بودند بسیار پیش آمده بود تیمارشان کنم- راهی گردشی به مقصدِ فراسکاتی و توسکولوم شدیم. بعد از ظهر دلکشی بود و من علیرغم تمامِ تردیدهایم، از بابتِ این دورهمیِ آخر کیفور بودم. هایدگر حتی در چنین موقعیتی هم نشانِ حزب را از یقهی کتش برنچید. سراسرِ مدت اقامتش در رم صلیب شکسته را به سینه زده بود و گویا هیچ به خاطرش نرسیده بود نشان صلیب شکسته در حضور من زیبنده نیست. دربارهی ایتالیا، فرایبورگ و ماربورگ و همچنین موضوعات فلسفی صحبت کردیم. هایدگر صمیمی و حواسجمع بود و در عین حال از هرگونه اشاره به وضعیت آلمان و موضع خودش در آن خصوص طفره میرفت؛ درست مثلِ زنش.
در راهِ برگشت سعی کردم راضیاش کنم بیپرده نظرش را دربارهی وضعیتِ حاکم بر آلمان بیان کند. موضوعِ بحث را به مناقشهای که در نشریه Neue Züricher Zeitung درگرفته بود کشاندم و توضیح دادم که نه با حملهی سیاسیِ بارت1 [به هایدگر] موافقم نه با دفاعِ اشتایگر2، چرا که معتقدم فعالیتِ حزبی هایدگر در حزب ناسیونال-سوسیالیست ریشه در گوهر فلسفهاش دارد. هایدگر بی بروبرگرد موافقت کرد و افزود مفهومِ «تاریخیّت» Geschichtlichkeit اساسِ «کوشش» Einsatz سیاسیاش است.
ذرّهای از اعتقادش به هیتلر را هم پنهان نکرد. فقط اینکه دو چیز را دستکم گرفته بود: پویاییِ نهادِ کلیسای مسیحی و موانع موجود در یکپارچه شدن با اتریش. هنوز هم متقاعد مانده بود که ناسیونال-سوسیالیسم مسیر درستی برای آلمان است؛ فقط باید به قدر کافی «دندان روی جگر» گذاشت. تنها مطلبی که آزرده خاطرش میکرد «سازماندهی» بیوقفه به بهای از دست رفتنِ نیروی زندگانی3 بود. هایدگر از تشخیصِ رادیکالیسمِ ویرانگر موجود در کلیتِ جنبش و کاراکترِ خرده-بورژواییِ سازمانِ قدرت به واسطهی شادمانی4 آن ناتوان بود، چرا که خودش هم یک خرده بورژوای رادیکال بود.
در پاسخ به این گفتهام که فهم خیلی از کردارهایش برایم شدنی است مگر اینکه چطور میتواند در آکادمی حقوق آلمان با کسی مثل یولیوس اشترایشر5 سر یک میزبنشیند ابتدا سکوت کرد. بعدش در عین ناخرسندی از در توجیه درآمد که اگر همین تعداد کم از اشخاص بامعلومات [Wissenden] دست به کار نشده بودند اوضاع «خیلی بدتر» میشد. و با بیزاریِ عمیقی نسبت به نخبگان چنین جمع بندی کرد: «اگه این حضرات از فرطِ متین بودن میدون رو خالی نمیکردن، همهچیز طور دیگه ای رغم میخورد، ولی بجاش الان من موندم تک و تنها.»
من درآمدم که آدم برای امتناع از همکاری با شخصی مثل اشترایشر لازم نیست انقدرها هم از “متانت” مایه بگذارد. هایدگر جواب داد هدر دادن کلمات با صحبت دربارهی کسی مثل اشترایشر و هفته نامهی تحت سردبیریاش (Der Stürmer) که در حد پورنوگرافی هم نیست دیگر بس است. نمیتوانست سر دربیاورد چرا هیتلر این یارو اشترایشر را –که هایدگر ازش میترسید- نمیفرستاد پیِ کارش.
این جواب ها قابل انتظار بودند، چرا که آلمانیها عادت دارند در مواجهه با ایدهها رادیکال باشند و در مواجهه با امورِ واقع و عملی بی تفاوت. آلمانیها چشمشان را بر فکتهای منفرد individual Fakta/میبندند تا هرچه بیشتر و شدیدتر به تصور خود از کلّ چنگ بزنند و «قضایای مسلّم» را از «اشخاص» تمیز دهند. در حقیقت، {آنچه هیدگر} «پورنوگرافی» {تلقی کرده بود} در سال 1938 عینیت یافت و به ساحتِ واقعیتی آلمانی درآمد؛ هیچکس هم نمیتواند انکارِ کند که هیتلر و اشترایشر در آن هم-عقیده بودند.
هوسرل به سال ۱۹۳۸ در فرایبورگ درگذشت. هایدگرهم مراتبِ «تحسین و دوستی»اش (الفاظی که به سال ۱۹۲۷ برای تقدیمِ اثرش هستی و زمان Sein und Zeit به هوسرل به کار برد) نسبت به هوسرل را با هدر ندادنِ واژگان به مقصودِ گرامیداشتِ {یاد او} یا همبستگی {با بازماندگانش} چه در عموم و چه به صورت خصوصی اعم از گفتاری و نوشتاری، اعلام کرد.
[i] این نوشتار پارهای از خودزیستنامهی کارل لوویت (1973-1897) با عنوان Mein Leben in Deutschland vor und Nach[i] است 56-58(Stuttgart: Metzler Verlag, 1986) که توسط Richard Wolin به زبان انگلیسی ترجمه شده و در New German Critique, No.45, Special Issue on Bloch and Heidegger (Autumn, 1988), pp. 115-116 به چاپ رسیده. متن پارسی از ترجمهی انگلیسی ترجمه شده ولی پارهای از اصطلاحات تاریخی/فلسفی که گنگ بودند مستقیما از متن آلمانی بیرون کشیده شدهاند. اهمیت این نوشتار در این نکته نهفته است که روایتی که لوویت از ارتباط میان مارتین هایدگر (1889-1976) و حزب نازی ترسیم میکند در تقابل با ادعای خود هایدگر قرار میگیرد. هایدگر در مصاحبهی مشهورش با مجلهی Der Spiegel ادعا میکند در سال 1934 از حمایت و عضویت در حزب نازی دست شسته است ولی وقایع این نوشتار در سال 1936 رخ میدهند.
1-کارل بارت (1968-1886) متکلم مسیحی اهل کشور سوییس
2-امیل اشتایگر (1987-1908) فیلولوژیست سوییسی که سخت تحت تاثیر آرای هیدگر بود.
3-یک اصطلاح فلسفی/فیزیکی که توسط فیلسوف آلمانی گوتفرید لایبنیتز (1716-1646) وضع شده. در زبان آلمانی lebendige Kraft و گاه به پیروی از لاتین Vis viva خوانده میشود و در زبان انگلیسی living force یا vital force یا همان Vis viva. این اصطلاح برای تبیینِ انرژی در حالت حرکت به کار میرفته امروزه در علوم تجربی با مفهومِ تازهترِ انرژی جنبشی kinetische Energie/Kinetic energy جایگزین شده است. میتوان این مفهوم را تا ارسطو ریشهیابی کرد، که او آن را اِنِرگِیا ἐνέργεια نامیده.
4-Kraft durch Freude/Strength through joy سازمانی حکومتی بود که زیر نظر جبههی کارگری آلمان فعالیت میکرد و وظیفه داشت با محیا کردنِ سفرهای تفریحیِ باکیفیت و کمهزینه مزایای نظامِ نازیستی را به صورتی عملی به زندگی تودهها بیاورد.
5-مدیرمسؤول روزنامهی یهودستیزانهی Der Stürmer و نویسندهی کتابهای کودک پرفروش با درونمایهی یهودستیزی که در دادگاه نورنبرگ به جنایت علیه بشریت و مرگ محکوم شد.
:کلیدواژه ها