نام کتاب: موسیقی درمانی با هدایت زیستی
نویسنده : اریک بی میلر
مترجم : سارا اسکندری
Bio-Guided Music Therapy: A Practitioner’s Guide to the Clinical Integration of Music and Biofeedback
by Eric B. Miller
پیشگفتار کتاب :
با ظهور میکروکامپیوترها و سیستمهای کسب اطلاعات روان-فیزیولوژیکی در دهه 1990، کاربرد بیوفیدبک بهسرعت توسعه یافت. در همین زمان بیوفیدبک به جهت تواناییاش در تولید شواهد ملموس از اثربخشی بهعنوان یک ابزار مداخله، پذیرش فزایندهای در عرصه پزشکی یافت. در این زمان دستگاههای بیوفیدبک میتوانستند نمودارها و گرافهایی ارائه نمایند که نشانههای واضح پیشرفت را به زبان جریان غالب علم طب بیان کنند. اما در دستگاههای اولیه، نواهای شنیداری که بخشی از فرآیند بیوفیدبک بودند، حالت آهنگین خاصی نداشتند. جمعیت عمومی در آن زمان، بهجای سپردن مرکز کنترل (و مسئولیت بهبود) به دست پزشک، دارو یا رواندرمانگر، دائماً بیشتر به مداخلات و درمانهای کلنگر غیر دارویی که بیماران را توانمند میکردند متمایل میشدند. این شرایط محملی برای بیوفیدبک مدرن با ظرفیتهای موسیقایی پیشرفته به وجود آورد.
گزارشهای کنترل ارادی واحدهای منفرد حرکتی، به اوایل و میانه قرن بیستم (باسماجین[1] 1963؛ ماریناچی[2] و هوراند[3] 1960؛ اسمیت[4] 1934) در چارچوب درمان اختلالات عصب ماهیچهای بازمیگردد. از آن زمان تاکنون، پژوهشها نشان دادهاند که میتوان از کنترل ارادی سیستم اعصاب خودمختار برای کاهش فشارخون، آرامشبخشی به ماهیچههایی که پیشازاین تحت کنترل هشیارانه نبودهاند، تغییر الگوی امواج مغزی، تغییرپذیری ضربان قلب و افزایش دمای بدن در اندامهای پیرامونی انتهایی، مثلاً افزودن دمای انگشتها تا ده درجه در بعضی موارد استفاده نمود (یوچا[5] و مونتگومری[6] 2008). الکترومیوگرافی (EMG) یا بیوفیدبک ماهیچهای، در حال تبدیلشدن به رویه استاندارد در برخی از مداخلات توانبخشی اختلالات عصب ماهیچهای است و آموزش گرمایی، در مواردی که مداخلات جدید دارویی اثربخش نیستند، درمان انتخابی پدیده ریناد باقی میماند. عبارت پدیده ریناد، هم بیماری ریناد و هم سندرم ریناد را شامل میشود. ازجمله سایر اختلالاتی که اثربخشی بیوفیدبک در آنها نشان داده شده است، استرس عمومی، اضطراب، سندرم مفصل آرواره[7] (TMJ)، کمردرد، فشارخون، اختلال نقص توجه، آسم و خصوصاً میگرن و سردردهای حاصل از انقباض عضلانی هستند (اشوارتس[8] 1995؛ یوچا و مونتگومری 2008).
بررسیهای مداوم هربرت بنسون[9] درباره اثری که او پاسخ ریلکسیشن[10] مینامید (بنسون 1975؛ والاس[11] و بنسون 1972) به افزایش اعتبار استفاده همزمان از دستگاههای نظارتی بیوفیدبک و تمرینات مختلفی چون مدیتیشن و تکنیکهای تنفس بنسون کمک کرده و با بهکارگیری مجموعهای از تغییرات فیزیولوژیکی مرتبط با ریلکسیشن، -شامل کاهش مصرف اکسیژن، ضربان قلب، فشارخون سرخرگی، لکتات و غیره- زمینه را برای ادغام تمرینات بیوفیدبک با اقدامات متداول در جریان غالب پزشکی فراهم کرد. پژوهش بعدی بنسون و همکارانش در بیمارستان دیکونس[12] و دانشکده پزشکی هاروارد[13] که به بررسی پاسخ EEG به پاسخ ریلکسیشن میپرداخت (جاکوبز[14]، بنسون و فریدمن[15] 1996)، کمک دیگری به افزایش محبوبیت و منزلت این شاخه از مطالعات بود.
نگاهی دقیقتر به آموزش واقعی که در یک جلسه بیوفیدبک اتفاق میافتد نشان میدهد که صدا و تصویرسازی در کمک به مراجعین برای رسیدن به اهداف فیزیولوژیکیشان نقش اساسی ایفا میکنند. بازخورد شنیداری، یک مداخله استاندارد است که به مراجعین امکان میدهد تغییرات فیزیولوژیکیای که به وجود میآورند را بشنوند و از این طریق به آنها کمک کند تا این تغییرات را تحت کنترل ارادی خویش درآورند. برای نمونه، فرکانس سیگنال صوتی که بر اساس میزان شلیک نورونی عضله ذوزنقهای در قسمت بالای پشت تولید میشود، با انقباض عضله افزایش و با آرامش عضله کاهش مییابد. سیستمهای کامپیوتری مدرن میتوانند بازنماییهای دیجیتالی از آلات موسیقایی با صدای واقعی را به گروهی از عضلات موردنظر خود اختصاص دهند؛ مثلاً یک بخش زهی ارکسترال را به پیشانی، یک بخش فلوت را به قسمت میانی پشت … و یا حتی یک تایکو درام را به ناحیه قلب مرتبط کنند.
موسیقی همچنین میتواند بهعنوان ابزاری در جهت کمک برای رسیدن به حالت آرامش مورداستفاده قرار گیرد. تصاویر بازگو شده از آرامش، نور، رنگ و ساحل همراه با موسیقی، همگی در بسیاری از مداخلات تصویرسازی هدایتشده، مرسوم و متداول هستند. بر طبق مشاهدات این نویسنده، آن نوع موسیقی که برای مراجع از همه مناسبتر است، بر اساس تداعیهای خاص مراجع با انواع خاصی از موسیقی، فردی و شخصی است. در بعضی از روشها مثل تصویرسازی هدایتشده همراه با موسیقی هلن بانی[16] که GIM نیز نامیده میشود (بانی 1978)، ترجیح بر این است که تنها از موسیقی کلاسیک استفاده شود. سیستمهای دیگر تصویرسازی هدایتشده، از موسیقی پاپ، نیو ایج یا حتی موسیقی بداههنوازی شده در همان لحظه استفاده میکنند. عموماً ترجیح موسیقایی شخصی یک فرد، نقشی اساسی در نتایج مداخله بازی میکند (آلدریج[17] 1993).
کاربردهای دیگر موسیقی در بیوفیدبک، ارائه موسیقی بهعنوان پاداش اصلاح رفتار در جهت موردنظر را شامل میشود. مثالی از این قضیه میتواند پخش اتوماتیک سمفونی محبوب موتزارت در صورت افت EMG پیشانی به زیر حد آستانه، مثلاً 5/2 میکرو ولت باشد. سمفونی تنها هنگامی پخش میشود که تنش عضلانی زیر حد آستانه باشد و بهمحض اینکه سطح EMG از آستانه تجاوز کند، موسیقی متوقف میشود. در این شرایط، موسیقی در خدمت دو هدف است. یعنی هم بهعنوان پاداش برای آرامش عضلانی و هم در حین پخش شدن مانند یک محرک آرامشبخش عمل میکند.
کاربرد دیگر مداخله موسیقایی، مشارکت فعال مراجع در فرآیند ساخت موسیقی، جهت رسیدن به اهداف فیزیولوژیکی موردنظر است. نت خوانی، سرودخوانی، بداههخوانی ملودیک و نواختن سازهای کوبهای (ضرب گرفتن) مثالهایی از آن هستند. مشخص شده است که نت خوانی در کاهش درد دوره بارداری و زایمان مؤثر است (پیرس[18] 2001). به مردان و زنان شرکتکننده در یک کلاس آموزشهای تولد فرزند، نت خوانی آموزش داده شده و با آثار مثبت همراه بود. همچنین گزارش شده است که در یک صومعه بندیکتی، حذف سرودخوانی در پی تغییر ساختار صومعه، با خستگی ناتوانکنندهای همراه بوده است (کمپبل[19] 1991). هنگامیکه دکتر توماتیس[20] راهبان را به سرودخوانی مجدد واداشت و آنها را (بهصورت الکترونیکی) در معرض یک طیف فرکانسی کامل قرارداد، سلامتی آنها بازگشت. نشان داده شده است که نواختن سازهای کوبهای بهطور بالقوه با افزایش ریلکسیشن و افزایش دامنه گستره فرکانسی تتا[21] در امواج مغزی، به بهبود وابستگی به مواد کمک میکند (وینکلمن[22] 2003). پژوهش دکتر بری بیتمن[23] با ایجاد ارتباط مستقیم بین نواختن ساز کوبهای و پاسخ سیستم ایمنی نورو-اندوکرین، بر تأثیر موسیقیِ سازی تفریحی بر تنظیم سطوح سلول کشنده (KC) و سیتوکین IL-10 ناشی از استرس تمرکز میکند (بیتمن 2007). پژوهشهای زیادی درباره تأثیرات موسیقی بر جسم و مغز تدوینشدهاند. ازآنجاییکه افراد سلیقه موسیقایی متفاوتی دارند، برخی از مداخلات برای مراجعین خاصی خوشایندتر از مداخلات دیگر هستند.
پژوهش صورت گرفته در مرکز پزشکی دیکونس بت ایزرائل[24] و دانشکده پزشکی هاروارد (هاید[25] و همکاران 2009)، تغییرات ساختاری مغز را در رابطه با تمرین موسیقیِ سازی در 31 کودک ششساله طی یک دوره 15 ماهه نشان داد. اندازه چند ناحیه مغز که با کنترل قسمتهایی از جسم پینهای، ناحیه شنیداری اولیه راست (قسمت خلفی شکنج هشل[26]) و شکنج پیش-مرکزی در رابطه بود، افزایش یافته بود. بررسی پلاستیسیته مغز در موسیقیدانان دانشگاه زوریخ (ینکه[27] 2009) نشان داد که تجربه موسیقایی میتواند فشردگی ماده خاکستری و سفید و نیز الگوهای فعالسازی نواحی مغزی مخصوص فعالیتهای کنترلی را تغییر دهد. پژوهشها به این نکته اشاره میکنند که فعالیتهای موسیقایی نهتنها میتوانند از منظر زیباییشناسی خوشایند، و ازنظر هیجانی ارضاکننده باشند، بلکه همچنین میتوانند به ایجاد تغییراتی در آناتومی و فیزیولوژی مغز منجر شوند.
در یک یادداشت هشداردهنده ممکن است به نمونههای نادری که در آنها استفاده از موسیقی تأثیرات طبی نامطلوب ایجاد کرده است، اشاره شده باشد. دکتر الیور سکس[28] (2007) چندین شرح کوتاه شگفتانگیز از بیمارانی که موسیقی در آنها باعث آغاز فعالیت تشنجی با الگوهای ثابت و قابل پیشبینی میشود را برمیشمرد. برخی از این نمونهها از اثر سال 1937 مکدونالد کریتچلی[29] با نام تشنج ناشی از موسیقی[30] بهدستآمده و نمونههای دیگر از مراجعان خود سکس بودهاند. خانمیبود که نمیتوانست به موسیقی ناپلیتن[31]– چه بهصورت زنده و چه از روی CD- گوش بدهد، بدون اینکه دچار حمله تشنجی شود. در نمونه دیگر، قطعات موسیقی که بیمار آنها را هیجانی میدانست، چه با صدای بلند و چه با صدای آهسته، باعث برانگیختن حمله تشنجی در او میشدند. خطرات دیگری که ریشههای نورولوژیکی کمتری دارند، میتوانند شدت زیاد صدای موسیقی یا حتی اذیت شدن به دلیل قرار گرفتن مکرر در معرض موسیقی ناخوشایند را شامل شوند (کاسک[32] 2006).
ازآنجاکه صداها و تصاویر چنین عوامل کلیدیای در تمرینات بیوفیدبک هستند، منطقی به نظر میرسد که بتوان نتایج اثربخشتری از کار بالینگرانی حاصل نمود که بهطور همزمان هم در حیطه بیوفیدبک و هم در کاربرد موسیقی و تصویرسازی بهعنوان ابزار درمانی تعلیم دیده باشند. با در ذهن داشتن این مسئله، به نظر میرسد به کار گرفتن بیوفیدبک در کنار موسیقیدرمانی، زمینه مناسبی برای پیشرفت بالینی، اکتشاف و پژوهش فراهم میآورد.
[1]Basmajian
[2] Marinacci
[3] Horande
[4] Smith
[5]Yucha
[6] Montgomery
[7]Temporomandibular Joint
[8]Schwartz
[9]Herbert Benson
[10] Relaxation response
[11] Wallace
[12]Deaconess Hospital
[13] Harvard Medical School
[14] Jacobs
[15] Friedman
[16]Helen Bonny
[17]Aldridge
[18]Pierce
[19]Campbell
[20]Dr. Tomatis
[21]Theta
[22]Winkelman
[23]Barry Bittman
[24]Beth Israel Deaconess Medical Center
[25]Hyde
[26]Heschl’s gyrus
[27]Jäncke
[28]Oliver Sacks
[29]Macdonald Critchley
[30]Musicogenic Epilepsy
[31]Neapolitan music: موسیقی شهر ناپل ایتالیا که تأثیر شگرفی بر موسیقی اروپا داشت
[32]Cusik