انقراض، شورش، سعادت
1403-07-21

انقراض، شورش، سعادت

فرانکو براردی (بیفو)

ترجمهی عرفان آقایی

فایل پی دی اف:انقراض، شورش، سعادت – بیفو

از فرانکو براردی (بیفو) پرسیدیم که جنبش اتونومیای دهه‌ی هفتاد میلادی چه درس‌هایی برای مبارزه‌ی حال حاضر ما دارد. پاسخ وی؟ تقریباً هیچ. در این جستار، بیفو پیشنهاد می‌کند که خودآیینی را از منظری تازه بازاندیشی کنیم: از چشم‌انداز انقراض‌مان.

دست پنهان خرخره‌ی ما را می‌فشارد

«دست پنهان یکی از دیرپا‌ترین اسطوره‌های اقتصاد (نئو)کلاسیک است. علی‌الظاهر، قدرت جادویی آن ضمانت می‌کند مادامی که همه در بازار در پی نفع شخصی خود بکوشند، سود اجتماعی بیشینه می‌شود. اما اگر دست پنهان آنقدرها مهربان نباشد چه؟ تصاویری که اخیراً از خشونت پلیسِ ایالات متحده منتشر شده، من را به شگفت واداشته که آیا دستی پنهان در کار است – و کلاهبرداری‌ای که سرمایه‌داری می‌نامیم را در میدان نگه داشته است. شاید دست پنهان بود که سال‌ها پیش بر در خانه‌ی همسر من کوفت و از او خواست بدهی قدیمی‌اش را بپردازد، «وگرنه تاوانش را می‌دهد». شاید دست پنهان بود که از طرف شرکت معدنی ریو تینتو غارهای مقدس مردمان پوتو کونتی کوراما و پینی‌کورا[1] را بی‌رحمانه منفجر کرد.» (دست پنهان، پروژه‌ای هنری از لارا لونا بارتلی)

همان‌طور که پیش‌تر گونتر آندرس در سال‌های پس از ناگاساکی و هیروشیما پیش‌بینی کرده بود، دست پنهان خرخره‌ی ما را می‌فشارد. آندرس در ما فرزندان آیشمن می‌نویسد معبد نازیسم هنگامی تکمیل می‌شود که تکنولوژی بر بشریت چیره شود. آشویتز اولین تجربه‌ی ما در مدیریتِ صنعتیِ امحاء بود و امروزه نیروهای تکنولوژی و نژادپرستی دست‌در‌دست‌هم در حال آماده‌سازی راه‌حل نهایی در مقیاسی جهانی‌اند. آندرس می‌نویسد:

می‌شود انتظار داشت که وحشت رایش آینده بر وحشت رایش دیروز سایه افکند. شکی نیست زمانی که فرزندان یا نوادگان‌مان (غره از ماشینی‌سازی بی‌نقص‌شان) از بلندای رایش هزاران ساله‌شان به امپراتوری دیروز، رایش سوم، نگاه افکنند، تنها به‌نظرشان تجربه‌ای صغیر و حاشیه‌ای خواهد آمد. (ما فرزندان آیشمن)

این پیش‌بینی دلهره‌افکن لباس واقعیت می‌گیرد. به‌گفته‌ی آندرس، خودکارسازی انقراض دستاورد اصلی دستگاه نازی است و در زمانه‌ی پسامدرن و پساصنعتی ما، پروژه‌ی انقراض خودکار می‌تواند در مقیاسی بسیار بزرگ‌تر از دوران هیتلر پیاده شود.

آنچه نتوانستیم در دهه‌ی هفتاد میلادی ببینیم

فعالانی که جوانی‌شان مصادف شد با نیمه‌ی دوم قرن بیستم، آماده‌ نبودند با آن قسم سبعیتی روبه‌رو شوند که تجلی نازیسم بود. اما در قرن جدید، سبعیت بازگشته است: کابینه‌ی ترامپ مجدداً نمایش‌های دلهره‌آوری نظیر جدا کردن فرزندان مهاجرین از والدین‌شان را به صحنه آورده است. این تنها یکی از بی‌شمار اعمالِ خشونت‌بار غیرانسانی است که گرد جهان گسترش می‌یابد، خاصه علیه مهاجرین.

فرهنگ جنبش اتونومیای ایتالیا، که من نیز آن روزها عضو آن بودم، بسیاری از جنبه‌های دگردیسی فعلی در حوزه‌های کار، تکنولوژی و ترکیب‌بندی طبقاتی را پیش‌بینی کرده بود. اما اساساً نمی‌توانستیم نابودی رشد اقتصادی را پیش‌بینی کنیم و به‌همین میزان از دینامیک پایدارِ سوبژکتیوسازی فاشیستی ناآگاه بودیم.

علی‌رغم انتشار گزارشی در باب محدودیت‌های رشد (1971)، حقیقتاً نه از آثار بلندمدت نابودی مادی محیط‌زیست خبر داشیم، نه آثار فروپاشی روانی ناشی از استثمار بی‌حد‌ومرزِ توانش‌های روحی را درک می‌کردیم.

به همین خاطر، اگر قصدمان اندیشیدن به استراتژی‌های جنبش‌های معاصر و اشکال تاکتیکی مقاومت است که امروز نیاز داریم، فکر می‌کنم تجربه‌ی من از دهه‌ی هفتاد ایتالیا به‌هیچ‌وجه کمک‌حال نیست.

فروپاشی پاندمی کرونا پرده از چشم‌انداز انقراض برداشته، لذا در یادداشت‌های پیشِ‌رو تلاش می‌کنم امکان سوبژکتیوسازی خودآیین را از این منظر بازنگری کنم.

تشنج

در پاییز 2019 تشنجی تن سیاره را لرزاند: از هنگ‌کنگ تا بوگوتا، از بارسلون تا بیروت، کویت، بغداد، لاپاز، سانتیاگو و والپارایزو، جوانانی که اغلب بی‌کار و بی‌ثبات‌کار بودند با شورشی در ابعاد جهانی، خیابان‌ها را به‌دست گرفتند. به‌نظر هدف و استراتژی مشترکی در کار نبود. اما در نوعی حس خفقان و رنجِ تحمل‌ناشدنی اشتراک داشتند. مقصودم آن حس ناامیدی است که کلمات زیر بیانش کرده بودند: «نمی‌توانم نفس بکشم». سه فیلم محبوب آن لحظه را ثبت کردند: جوکر به کارگردانی تاد فیلیپس، انگل از بونگ جون هو و متأسفانه جا ماندی از کن لوچ.

سپس، بعد از تشنج، فروپاشی آمد.

پاندمی کرونا که در ماه‌های ابتدایی 2020 گسترانیده شد، چونان نوعی رکود روانی عمل کرد: ماشین جهانی ناغافل متوقف شد.

این فروپاشی را نباید رویدادی منفرد تلقی کرد. این فروپاشی کثرتی از فرایندهای فاجعه‌بار را آشکار کرد. سال‌ها بود که این فرایندها در دست ساخت بودند و ناگهان همه مصادف شدند: رکود اقتصادی، ویرانی محیط‌زیست، نزاری روانی ارگانیسم اجتماعی که تهاجم تکنولوژیک-مالی و شتابِ دیجیتالیِ تحریکِ عصبی آن را تحلیل برده بود.

آخرآلزمان

به لحاظ ریشه‌شناختی، این یک آخرالزمان است: آن لحظه‌ی سرنوشت‌سازی که معلوم می‌شود اقتصاد نئولیبرال با بقای بشریت همخوان نیست. افق نوینی که کم‌کم مقابل ما آشکار می‌شود چیست؟ انقراض. این کلمه هرگز لغتی سیاسی نبوده، اما برای اولین‌بار در تاریخ نقش اصلی را در تخیل اجتماعی بازی می‌کند.

جنبش‌هایی که برای لیبرال‌دموکراسی و هویت‌های نوارتجاعی (ملی، نژادی، دینی، فرهنگی و…) تقلا می‌کنند در مسیر جنگ داخلی به‌هم می‌پیوندند: تعارضات هویتی در تمام کشورهای دنیا، خشونت علیه مهاجران و آشوب ژئوپلتیک. خشونت اقتصادیِ جهانی‌سازی نئولیبرال هیزم به آتش دیوانه‌سالاری ترامپ ریخته است: مردان سفیدپوست دیوانه و سالخورده از ناتوانی و زوال برتری‌شان کلافه ‌شده‌اند.

سرانجام آشکار شد که نئولیبرالیسم استراتژی اقتصادی فاشیسم است.

جنبش‌های اجتماعی نمی‌توانند مانع این روند شوند. باید از طوفان جان سالم به ‌در ببریم و برای تنفس، خویش‌درمانی و تجربه‌اندوزی فنی و اجتماعی، فضاهای مجازی و فیزیکی ایجاد کنیم.

درمان

شورشی که در پی قتل جورج فلوید به‌دست کوکلاکس‌کلا‌ن‌های آبی‌پوش در انظار عموم رخ داد، نشان‌دهنده‌ش ظهور سوبژکتیویته‌ای بود که همزمان، ضدنژادپرستانه، چندنژادی و ضدسرمایه‌دارانه است و برای بدن رنجور طبقه‌ی بی‌ثبات‌کاران همچون نوعی درمان جمعی عمل می‌کند؛ مقصود پرولتاریا بینانسلی و بینانژادیِ نوین ایالات متحده است.

پس از وقوع پاندمی کرونا، شورش تنها راه پرهیز از رنج و محنت بوده است: شورش اولین کمک به اندام و مغز اجتماعی است.

اما اکنون، باوجود چندپارگی بدنه‌ی بی‌ثبات جامعه، باید مطابق با تخیل استراتژیک عمل کنیم: دستور عمل جنبش برای ایام پیش‌ِ رو چیست، خاصه در آمریکا که قریب به یقین انتخابات – فرقی نمی‌کند چه کسی برنده شود – دوره‌ای از خشونت و بی‌ثباتی گسترده را می‌آغازد؟

آیا باید در مبارزات قدرت در آمریکا وارد شویم، یا وقتی آمریکا مضمحل می‌شود، باید کنار بکشیم؟

جنبش‌های اجتماعی نباید در دام مبارزه‌ی میان دموکراسی (امپریالیستی) لیبرال و دیوانه‌سالاری ناسیونالیستی بیفتند. بااین‌حال، باید از هر فرصتی بهره‌ جوییم تا فضاهایی برای زندگی خودآیین ایجاد کنیم و باید همواره بر مفهومی ساده مجدانه تأکید کنیم: بازتوزیع ثروت تنها راه خروج از جهنم است. برابری و صرفه‌جویی در ثروت و بازتوزیع آن.

فروپاشی

فرقی نمی‌کند دولت‌ها چه تمهیدات مالی‌ای اتخاذ کنند، اقتصاد سرمایه‌داری خود را احیا نخواهد کرد. در چشم‌اندازی ده ساله، رشد و بازیابی اقتصادی و صلح اجتماعی مشاهده نمی‌شود. بااین‌حال مادامی که از شر لاشه‌ی سرمایه‌داری خلاص نشده باشیم، این لاشه قواعدش را بر ما تحمیل می‌کند؛ قواعدی که دیگر هیچ تناظری با هرآن‌چه مربوط به دینامیک امکان‌پذیری اجتماعی است ندارد.

در این مقطع، همزمان که علیه تهاجمات ائتلاف نژادپرستی و سرمایه‌ی شرکتی مقاومت و تلاش می‌کنیم بقا پیدا کنیم، باید از فروپاشی ناشی از پاندمی کرونا بیاموزیم: مادیت بیولوژیک ویروس قلمروی منسجمِ انتزاعِ تکنولوژیک-مالی را به لرزه انداخت. ما نه به انتزاع پولی، بل به محصولات مفیدِ دانش و تعاونی نیاز داریم: غذا، مراقبت، آموزش. اتکا به خود در زمینه‌ی تأمین غذا و انجام تمهیداتی در حوزه‌ی بهداشت عمومی، در کنار خودآیینی در تحصیلات، دغدغه‌های جنبش اجتماعی خواهند بود. می‌دانیم که این‌ها مسالمت‌آمیز رخ‌ نخواهند داد، و خشونت ناشی از قدرت‌ اقتصادی و فاشیسم پیوسته خودآیینی اجتماعی را تهدید خواهد کرد. بنابراین، مسئله‌ی دفاع از خود باید یکی موضوعات همیشگی در آگاهی و تجربه‌اندوزی باشد.

تروما

اخیراً، همزمان با ادامه‌ی گسترش پاندمی کرونا، شرکت‌های بزرگ از محنت همه‌گیر سودهایی هنگفت به جیب می‌زنند و نابرابری سر به فلک کشیده: اقلیت کوچکی از مردم با ارتزاق از رنج اکثریت عظیمِ انسان‌ها پیشرفت می‌کنند.

این پیامد قاعده‌ای است که چونان نوعی اتوماتیسم در زبان، تخیل و زندگی روزانه‌ی ما تجسد یافته: سرسپرده‌ی قاعده‌ی پول و، مهم‌تر از آن، بدهی شدن تله‌ای روحی است که تنها می‌تواند ترومای فعلی را تشدید کند. این تروما مدت‌ها ادامه خواهد داشت و پیامدهایش در فرهنگ، رفتار و ناخودآگاه جمعی که به‌تدریج بروز خواهد یافت.

باید در قبال تطور ذهنی پساتروماتیک کاری کنیم: به درمان نیاز داریم و همزمان باید همبستگی را احیا کنیم.

ورشکستگی

اقتصاد جهانی در وضعیت فروپاشی دائمی خواهد بود، جامعه باید یاد بگیرد از بازار مستقل باشد و شرایطی برای بقای فرابازاری بیافریند. باید در مقیاس کوچک و بزرگ در حوزه‌ی آموزش، تغذیه و بهداشتِ متکی بر خود تجربه‌اندوزی کنیم و قواعد پولی حاکم بر زندگی روزمره را خنثی کنیم، در هر زمان و مکان ممکن.

سلب‌مالکیت از سلب‌مالکیت‌کنندگان باید به‌صورت عملی سازماندهی شود – بازتوزیع ثروت تنها راه پرهیز از هلوکاست در مقیاس جهانی است.

در هر زمان و مکان ممکن، باید بی‌اعتبار بودن بدهی اعلان شود. باید نوعی ورشکستگی عمومی سازماندهی شود.

می‌دانم در شرایط فعلی چنین چیزی خیالی است باطل.

می‌دانم اکثر مردم به هویت، تعلق، ملیت و نژاد و… پناه می‌برند و این مسئله باعث جنگ می‌شود. می‌دانم نمی‌توانیم این روند را متوقف کنیم، چرا که انرژی‌های تهاجمی انباشته‌شده طی دهه‌ها و تشدیدشده طی سال‌های ترامپ، تلاقی می‌کنند. می‌دانم نمی‌توان جلوی این طوفان را گرفت؛ اما باید بکوشیم تا جای ممکن از طوفان دور شویم و فضاهای خودآیین ایجاد کنیم.

سعادت

انقراض چشم‌انداز قرن جدید است.

بیاید خونسردی خود را حفظ کنیم، این واقعیت را بپذیریم و وحشت نکنیم. هرچه باشد، نابودی دیر یا زود سرنوشت محتوم هر موجودی است.

اکنون پرسش این است: آیا زندگی سعادت‌مند در چشم‌انداز انقراض ممکن است؟

اگر نیست، پس محکومیم به نابودی و پس از دورانی که دوزخ وسعت می‌یابد، انقراض تنها نتیجه‌ی رقابت دیوانه‌وار و دشمنی نظامی خواهد بود.

اما باور ندارم که به نابودی محکوم باشیم – آری، زندگی سعادت‌مند در چشم‌انداز انقراض ممکن است.

فنای فردی به هیچ‌وجه منظری نوین نیست: ما نیک از میرایی فردی خویش آگاهیم. ولی موفق شده‌ایم گاه‌وبی‌گاه شرایطی برای زندگی سعادت‌مند ایجاد کنیم، اینطور نیست؟ پس وظیفه‌ی ما این است: آفرینش و تکثیر شرایطِ سعادت، به‌ هر ترتیب ممکن.

واقعیت بی‌رحم است، اما ما نباید خود را چنین بار آوریم: امروزه یکی از معانی «خودآیینی» همین است.

تنها زمانی که اقلیتی بزرگ (یک جنبش) بتواند نشان دهد زندگی سعادت‌مند در چشم‌انداز انقراض ممکن است، شاید بتوان راهی برای گریز از انقراض یافت.

[1]. Puutu Kunti Kurrama and Pinikura

:کلیدواژه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

7 + 2 =

انقراض، شورش، سعادت – حلقه‌ی تجریش | حلقه‌ تجریش