فصلنامه مطالعات زنان حلقه تجریش
شماره 03: نان و گل های سرخ 1
تابستان 1402
تقدیم نامه : متأسفانه در نیمة کار این شماره، یکی از همکارانِ حلقه را که تا انتهای شمارة پیشین
همراهِ ما بود از دست دادیم. با گرامیداشتِ یادِ “نیلوفر بان”ِ عزیزمان، یادآوری
میکنیم که حلقة مطالعاتی ما گوشه ای است از تمام ساعات و دقایقی که اعضا در کنار
هم سپری می کنند. برای ما تمامِ این لحظاتْ گرامی و عزیز است، حتی خطوطی که
در فصلنامه ثبت نمی شوند اما ردپایشان در میانة متنهایمان مشهود است.
این شماره را به نیلوفر و تمامی مبارزان ناپیدای زندگی هایمان تقدیم می کنیم که
با حضورِ پرطنینشان، نویدبخش آزادی اند…
هیئت تحریریه:
طلیعه حسینی، آزاده رمضانی تبریزی، هلیا همدانی، آزاده حسینی، کالکتیو امکان، شیرزاد احمدی وند
برای دریافت فایل پی دی اف فصلنامه روی عنوان زیر کلیک کنید:
نان و گل های سرخ 1
مقدمه
در این شماره از فصلنامۀ زنان حلقۀ تجریش به رابطۀ زنان و نئولیبرالیسم بهعنوان سیاست فراگیر اقتصادی این عصر میپردازیم و در پی کاویدن ارتباط تنگاتنگ و ویژۀ زنان با این موضوع هستیم. نئولیبرالیسم بهعنوان سیاستی اقتصادی که از دهۀ ۷۰ بهمرور به سیاست اقتصادی غالب اکثر کشورهای جهان بدل و شاید هم به آنها تحمیل شد، در حوزۀ زنان نیز بر بسیاری از ساحتهای زندگی اجتماعی و فردی سایه انداخته و آنها را از آنِ خود کرده است.
اما نئولیبرالیسم چیست؟ رکود و تورم فزایندۀ دهۀ ۷۰ نقطۀ آغاز دگرگونی اقتصاد به نئولیبرالیسم بود که در دهههای متعاقب آن، یعنی ۸۰ و ۹۰، تثبیت شد. بحرانهای دههی۷۰ ریشه در تحولات دهۀ ۶۰ و پیشتر از آن داشت. از نظر برخی اقتصاددانها، یکی از علتهای این بحرانها، قدرتگرفتن اتحادیههای کارگری پس از جنگ جهانی و افزایش شدید دستمزدها در اواخر دهۀ ۶۰ و اوایل دهۀ ۷۰ بود. از نظر آنها، افزایش دستمزدها باعث نوعی رکود سیستمی در نظام سرمایهداری شد. هرچند عوامل بسیاری در این رکود نقش بازی کردند، اما از مهمترین ویژگیهای تحولات ریگان-تاچری دههی۸۰ تلاش برای فروپاشی قدرت کارگری بود.
در دهۀ ۸۰، ریگان که بهدنبال ایجاد شرایط مناسب برای سرمایهگذاری و رشد اقتصادی فزاینده بود، این هدف را از طریق کاهش فشارهای مالیاتی، نرخ بالای بهره، افزایش آزادی تولیدکنندگان و تقویت دلار پیگیری کرد که همۀ این سیاستها منجر به سرریزکردن سرمایۀ جهانی به سوی این کشور شد و در اینجا بود که به تعبیر اریگی، ضدانقلاب پولی رخ داد که همان شدتگرفتن مالیگرایی است که در نتیجۀ آن، بخش تولید بیشازپیش تحلیل رفت و بخش خدمات قدرت گرفت و از طریق کانال مالیگرایی، تقاضایی سریع برای انباشت ایجاد شد (اریگی، ۱۶۲). بنا به مثلی معروف، کارخانۀ جنرالموتورز آمریکا از دهۀ ۱۹۹۰ جایش را به والمارت و استراتژیهای ضدکارگریاش داد.
انقلاب ریگان-تاچری دهۀ ۸۰ در صدد احیای سود از طریق بخش خدمات برآمد و درنتیجه، بخش تولید بیشازپیش تحلیل رفت که به سلب قدرت از طبقۀ کارگر انجامید و بیکاریهای گستردهای را سبب شد که انعطاف این طبقه برای پذیرفتن شرایط سختترِ کاری با دستمزدهای ناچیزتر را تسهیل کرد. تاچر از نمادهای مهم حمله به اتحادیههای کارگری بود. جملۀ معروف او این بود: «چیزی به نام جامعه نداریم؛ فقط مردان و زنان منفرد وجود دارند» (هاروی). در شمارۀ خواهرانگی فصلنامۀ زنان حلقۀ تجریش، به نمونهای از اعتصابات گستردۀ کارگری معادن بریتانیا پرداختیم که از نمونههای سیاستهای تاچر برای درهمشکستن بیرحمانۀ اتحاد بین کارگران و مقاومت علیه شرایط نامساعد کاری بود. از جمله اقدامات او بهکار گماشتن نظامیان در مشاغل معدنچیان بود. پس از این دست اقدامات بود که بوروژوازی انگلستان، در نتیجۀ انباشت سرمایه، قدرت گرفت که البته بیشتر بهعنوان تازهبهدورانرسیدهها از آنها یاد میشود؛ یعنی همان پدیدهای که در نتیجۀ فراگیری سیاستهای نئولیبرال، اکنون در سرتاسر جهان بهوضوح بهچشم میخورد.
نئولیبرالیسم، بهطور کلی، در پی آن است که دولت نباید بیش از حد در اقتصاد دخالت کند، بلکه باید از قدرت خود برای حفظ حق مالکیت خصوصی و نهادهای بازار استفاده کند و در صورت لزوم آنها را در سطحی جهانی ارتقا دهد (هاروی)؛ اما در عمل، جدا از دخالتهای نظاممند تمام دولتهای غربی در نظام اقتصادی جهانی، مانند مبالغ هنگفتی که دولتها به موسسات مالی و شرکتهای خصوصی در مواقع بحرانهای ادواری سرمایه پرداخت میکنند یا سیاستهایی مانند توافق پلازا و ضدپلازا که با هدف فرار از رکودهای سیستمی صورت گرفت، نئولیبرالسازی با سلب مالکیتهای گستردۀ جهانی و تمایل به انباشت در دست عدهای محدود پیگیری شد. به تعبیر هاروی، «هرجا که نئولیبرالسازی قدم میگذارد، این تمرکز عظیم ثروت و قدرت در ردههای بالا مشاهده میشود. این اتفاق در ردههای بسیار بسیار بالا رخ میدهد. در آن یکصدم درصدیها» (هاروی).
بهگفتۀ هاروی، نئولیبرالیسم از دل بحرانی در انباشت اولیۀ سرمایه آغاز شد و از طریق سلبمالکیتهای گسترده نیز پیگیری میشود. سلب مالکیتهایی که در قالب کمشدن اختیارات دولت عرضه میشوند، اما در عمل، همان سر باز زدن بیشازپیشِ دولتها از سیاستهای رفاهی و حمایتی بهخصوص از فرودستترین اقشار جامعهاند. قشری که از پیش، بازندۀ بازیهای اقتصادی کلان است.
در تمام کشورهایی که این اهداف پیگیری شدند، شاهد خصوصیسازیهای گسترده و گسترش بازار در خصوصیترین عرصههای زندگی هستیم. دامنزدن به رقابت، تشویق به کارآفرینی، توصیه به موفقیت شخصی و سعادت فردی، فراگیرشدن گفتمانهای موفقیت و درکل، خلق سوبژکتیویتهای که آزادی را نه در عرصۀ عدالت اجتماعی بلکه در آزادی مصرف جستوجو میکند از ویژگیهای بارز این نظامها هستند.
موضوعات مربوط به زنان، بهعنوان یکی از موضوعاتی که سیاستهای نئولیبرال همواره علاقهای مفرط به آنها نشان دادهاند، در مرکز این جنگ اقتصادی هستند. فراگیرشدن گفتمانهای فمینیستی در دورۀ کنونی، بیش از همیشه، ماهیت مسئلهساز سوژۀ زنانه را عیان کرده است و تأکیدات مفرط دولتها و نهادهای راستگرا در قالب پروژههای فمینیستی متعلق به طبقات متوسط و بالا، از جمله جنبش فمینیسم «سقف شیشهای»، لزوم احیای فمینیسمی رهاییبخش را، که سازوکارهای موجود را برهم بزند و به عدالت اجتماعی و آزادی بیانجامد، روشن میکند. همانطور که در شمارۀ خواهرانگی فصلنامۀ زنان حلقۀ تجریش نیز بیان شد، وقتی از زنان و سوژۀ زنانه صحبت میکنیم، هرگز کل زنان را بهدلیل شباهتی بیولوژیک مدنظر نداریم. پیشتر نیز بیان شد که سیاستمداران زنی همچون تاچر، دنبالهرو بیرحمانهترین سیاستهای سرکوبگرانه و منفردساز بودند.
ما در این شماره میکوشیم رابطۀ مسئلهساز زنان با سیاستهای اقتصادی کلان را پی بگیریم و این تازه آغاز راهی پر فراز و نشیب است. در این شماره، از خلال بازخوانی نهادهای اجتماعی، هنری و فرهنگی، به این رابطۀ غامض نزدیک میشویم و در پی پاسخ به این پرسش هستیم که آیا میتوان مناسباتی دیگر را تخیل کرد؟
در مقالۀ اول بهقلم کاترین روتنبرگ[1]، بهطور خلاصه، به فمینیسم نئولیبرال و چیستی آن و بدیلهای ممکن میپردازیم. برای بسیاری از زنان مشهور و ستارگان هالیوددی، فمینیستنامیدن خود مایۀ افتخار شده و نقش سرمایهای فرهنگی را بازی میکند. اما واقعیت این است که نئولیبرالیسم فمینیسم را ملک طلق خود کرده و برای پیشبرد اهداف سیاسی و افزایش ارزش بازار آن را به خدمت گرفته است. این نوع فمینیسم، در عین آنکه نابرابری جنسیتی را به رسمیت میشناسد، منکر این است که ساختارهای اجتماعی و اقتصادی زندگی ما را شکل میدهند. در نوشتههای آنان زنان، بهنحوی کاملاً اتمیزه، خودبهینهساز و کارآفرین توصیف شدهاند. اما در نقطۀ مقابل، فمینیسم دیگری ظاهر شده که به بسیج تودهای زنان میپردازد و میکوشد فراتر از مرزهای نوعی هویتیابی ساده برود تا تغییر اجتماعی را تسهیل کند. فمینیسم ۹۹ درصدیها، که به ساماندهی اعتصاب بینالمللی زنان یاری رساند، تنها یک نمونه از آن است.
در مقالۀ دوم با عنوان شاهکار، به این موضوع میپردازیم که «خودپدرخواندگی» نظام سرمایهداری نئولیبرالیسم و تمرکزش بر حقوق اقلیت از گمراهکنندهترین وجوه و شاید بتوان گفت هوشیارانهترین جنبۀ آن است، تاکتیکی که راست را نشانه میگیرد و به چپ حمله میکند؛ ولیکن ترفیع برگزیدگانی از جوامع اقلیت و قرار دادنشان در کنار هم، از حد تابلویی رنگارنگ بر دیوار شرکتهایشان فراتر نمیرود. عصیان اختهشده را میتوان در فستیوالهای گرافیتی و یا گرافیتیهای سفارشی بر بنای کارخانهها مشاهده کرد. سرمایۀ نئولیبرال برای برد در بازی وارونهاش نیاز به احتکار پشتوانۀ اجتماعی دارد، بنابراین مهم نیست که در کجا چه اجحافی به کدامین اقلیت میشود؛ مهم این است که سرمایه خود را به عنوان بزرگترین حامی اقلیتها به جوامع معرفی کند.
در بخش مصاحبه، با آزاده بیزارگیتی (محقق، فیلمساز و عضو پیوستۀ انجمن مستندسازان ایران) درباره مصایب حرفهای زنان، دغدغههای فیلمساز و ادبیاتِ شهادتدهیاش با دوربین پرداختیم. عمدۀ فعالیتهای سینمایی و پژوهشی بیزارگیتی به مستندهای اجتماعی و بازنمایی مسائل زنان در دورههای متفاوت تاریخ و اقوام مختلف ایران اختصاص دارد. این گفتگو بر دو مستند «اهل آب» (1397) و «دختران نجار، دونوازی برای یک رویا» (1399) تمرکز دارد. اولی روایت مینیمال و شاعرانهای از روزمرۀ زنان ماهیگیر و ناامنی شغلی آنها در جزیرۀ هنگام است و دومی روایتی است از زندگی دو زنِ نجار در شمال کشور و تلاشهای بیپایان آنها برای به رسمیت شناخته شدن حرفهشان.
در مقالۀ «هنرمند زن در عصر نئولیبرال» به این موضوع میپردازیم که تأکید نئولیبرالیسم بر فردگرایی، کارآفرینی و رقابت در بازار، تأثیر عمیقی بر بسیاری از جنبههای جامعه از جمله هنر داشته است. برای حامیان نئولیبرال، کارآفرینی بهمثابۀ ماهیت زندگی مدرن است که در آن، همۀ افراد کارآفرین محسوب میشوند. با اینکه کارآفرینی به یک میل طبیعی تبدیل شده و هنرمندان زن نیز توانستهاند خود را بهعنوان کارآفرینان مستقل و خودکفا معرفی کنند، نابرابریها و محرومیتهایی که بیان هنری و آیندۀ شغلی آنها را محدود میکند، تداوم یافته است. این محدودیتها تنها به رقابت برای فروش آثار هنری محدود نمیشود و به ویژه آن دسته از هنرمندانی را که فعالیتهایشان در مقولههای غالب بازار یا هنجارهای زیباییشناختی نمیگنجند، دربر میگیرد. در این مقاله، سعی شده تا بهاختصار، موقعیت حرفهای زنان هنرمند در دنیای هنر و مبادلات آن، و نقش آنها در کلکتیوها و جنبشهای مدنی در سیستم نئولیبرالیسم بررسی شود.
در ادامه، به یکی از پرفورمانسهای ماریا خوزه کانتراس لورنزینی[2]، پژوهشگر و هنرمند اجرامحور اهل شیلی میپردازیم. دادخواست، نام پرفورمنسی است که او در 13 دسامبر 2013، یعنی 40 سال پس از کودتای دولتی شیلی، درکاخ دادگاه سانتیاگو به اجرا درآورد. یکی از اثرات ماندگار دیکتاتوری پینوشه در شیلی پایبندی به ایدههای نئولیبرال آزادی فریدمن و فون هایک، مبتنی بر بازار آزاد و کنار گذاشتن خدمات دولتی است که دولتهای پسادیکتاتوری از آن حمایت کردهاند و با انکار جنایات رژیم پینوشه، در حفظ آن بسیار کوشیدهاند. لورنزینی، با افشای اسناد فراموششده در پروندههای تاریخی در دوران پینوشه، از جمله شهادتها، داستانهای زندگینامهای و آرشیوهای خانوادگی، سخنپردازیهای دولت دربارۀ آشتی و درنتیجه فراموشی را به چالش میکشد. در این اجرا، او کاخ دادگاه سانتیاگو را بهعنوان یک حوزۀ حقوقی نمادین، به فضایی بینالاذهانی و بینجسمی تبدیل میکند و به تماشاگران اجازه میدهد تا از طریق به جریان انداختن حافظۀ عاطفی، آگاهی و عاملیت سیاسی خود را بازیابند.
در مقالۀ بعدی، با عنوان سرمایهداری، خانواده و خصوصیسازی مراقبت، ارسالی از کالکتیو امکان، به کتاب «الغای خانواده: منشوری برای مراقبت و رهایی » نوشتۀ سوفی لوییس[3] خواهیم پرداخت. دغدغۀ اصلی نویسنده در بخش اول این کتابِ کوتاه، توضیح این ایده است که چرا باید برای الغای خانواده تلاش کنیم. نویسنده توضیح میدهد که اگر بخواهیم خانواده را تعریف کنیم، حتماً یادآور میشویم که خانواده جایی است که ما، بهطور ویژه و منحصربهفرد، در آن احساس امنیت، آرامش و تعلق میکنیم؛ سرای امنیتی است که میخواهیم آن را بسازیم، در آن بمانیم و به آن بازگردیم؛ اما همزمان، یادآوری میکند که مجبوریم برای آن کار کنیم و پول فراهم کنیم. دقیقاً در همین نقطه است که خانواده، فقط کلمهای میشود برای پوشاندن ساختار خصوصیشدۀ مراقبت در جامعه. برای مثال، نقش مادری در خانواده یکی از جنسیتزدهترین نقشهای اجتماعی است که عشق را خصوصی میکند و فردی را که معمولاً بدن زن دارد، به شکلهای مختلف، در فرایند بازتولید اجتماعی و کار خانگی بیمزد، به طور ساختاری و سیستماتیک، سرکوب میکند. ساختار اقتصادی «بازار آزاد» که خانواده را جایگزین دولت رفاه کرده است و روزبهروز بر خصوصیترشدن مسؤلیتهای مراقبتی تأکید میکند، نمیتواند بدیلی برای خانواده داشته باشد. خانواده، برای این ساختار اقتصادی، ارزانترین ابزار برای فرایند بازتولید اجتماعی است؛ بنابراین، تمام تلاش چنین مدلی در جهت حفظ همین ساختار به نام خانواده است.
در مقالۀ آخر، به کاوش دوستیهای زنانه بهعنوان مأوایی در زمانۀ نئولیبرال میپردازیم. خودسازی مستمر و نظارت بر خود به راهبردهای زندگی روزمرۀ بسیاری از زنان تبدیل شده است. همچنین این راهبردها دوستیهای زنان را نیز مجدداً سامان میدهند، بهنحوی که اکنون، یک زمینۀ عمل مهم برای زنان این است که از یکدیگر، در برابر کارهای اضطرابآوری که با هدف به کمال رساندن خود صورت میگیرند، حمایت کنند. این پژوهش، با استفاده از دادههای گفتگومحورِ نمونهای از زنان آتیروا[4]ی نیوزیلند، این ادعاها را بررسی میکند که زنان چگونه دوستیهای خود را توصیف میکنند. آنها این دوستیها را نهچندان بهعنوان محلی برای توسعه و تکمیل خویشتن نئولیبرال، بلکه بهعنوان محلی برای فراغت از قراردادهای سودآورانۀ بیامان میبینند: محلی برای آسودگی خاطر، گریز و پناهبردن. هدف این پژوهش این نیست که بگوید گزارشها از سوبژکتیویتههای نئولیبرال و پسافمینیست دقیق نیستند یا اینکه این شیوههای خودسازی به شرکتکنندگان پژوهش ربطی ندارند، بلکه میخواهد نشان دهد که محیط گفتمانی دوستیهای صمیمانۀ زنان متکثر است و تأکیدات نئولیبرال را با ضدروایتهای بالقوه واژگونکننده میآمیزد.
در پایان، شما را به خواندن این شمارۀ فصلنامۀ زنان دعوت میکنیم و امیدواریم در راه هدف نهایی این فصلنامه که کاویدن عرصههای مختلف زندگی زنان و مسئلهدار کردن ساحتهای زندگی روزمرۀ آنها و گفتمانهای مربوط به زنان است، قدم مثبتی برداشته باشیم. هدف ما بازکردن فضای گفتوگو و یافتن بدیلهایی بهمنظور تغییری بنیادین و سیاستی رهاییبخش است.
منابع
- دربارۀ نئولیبرالیسم: مصاحبه با دیوید هاروی، مترجم حمید ذوالقدر، تابستان ۱۴۰۲، وبسایت حلقۀ تجریش.
- آدام اسمیت در پکن، جووانی اریگی، مترجم سید رحیم تیموری، نشر اختران، ۱۴۰۰ تهران.
[1] Catherine Rottenberg
[2] Maria Jose Contreras Lorenzini
[3] Sophie Lewis
[4] Aotearoa