زنان شبیه مادرانشان میشوند؛ چه مصیبتی![1]
شهرزاد شهسواری فرد
فایل پی دی اف:زنان شبیه مادرانشان میشوند؛ چه مصیبتی!
کتاب سرگذشت ندیمه را به واسطة پایان نامه ام چندین و چند بار خوانده ام. داستانی با محوریت یک ندیمه، یک آوند، یک رحم دوپای فعلی و یک انسان، زن، همسر، مادرِ مستقل سابق. زنی با نام عاریه ای آفرد کلمه ای انگلیسی ترکیب شده از آف (حرف اضافه ای که برای بیان مالکیت به خصوص برای اشیا به کار برده می شود) و فِرِد (نامی مردانه)، شاید اگر ترجمه اش کنیم مال فِرِد پر بیراه نگفته باشیم. نامی عاری از هویت زنانه.
داستانی فمنیستی رخ داده در یک جامعة پادآرمانی، جامعه ای با نگاه ابزاری به زن، زنانی محصور درمیان کلیشه های جنسیتی، بدون حق خواندن و نوشتن چرا که جامعه می ترسید دانش به زنان پر و بال دهد، بدون حق مالکیت چرا که از استقلال زنان واهمه داشت، بدون آزادی های مدنی، تنها به عنوان بشکه ای برای تداوم نسل! (در کتاب می خوانیم وقتی دختری به دنیا می آید ندیمه ها می گویند: یه دختر، طفلک بیچاره، یه بشکه برای تولید بچه های بعدی) شاید هنگام خواندن چنین کتابهایی دلخوش کنیم که گرچه جهان یک مدینة فاضله نیست اما تا تبدیل شدن به چنین مدینة فاسده ای راه زیادی در پیش دارد، اما سخت در اشتباهیم.
کلیشه های جنسیتی با فرهنگ عجین شده اند و از کودکی در ذهن افراد نهادینه می شوند و جوانه می زنند و رشد می کنند و آنقدر تنومند می شوند که دیگر با هیچ تبری قطع نمی شوند. در یک تحقیق، از ۱۹۷ دانشجوی روانشناسی و ۱۰۳ کودک بین ۷ تا ۱۷ سال خواسته شد به یک معما پاسخ دهند؛ پدری به همراه پسرش دچار تصادف رانندگی شدیدی می شود که منجر به فوت پدر می گردد. پسر را به بیمارستان می رسانند و چون باید زیر تیغ جراحی برود، جراح را خبر می کنند. جراح به محض دیدن پسرک برآشفته می شود و می گوید من نمیتوانم او را عمل کنم، او پسر من است. سؤال: جراح چه نسبتی با پسر دارد؟ جوابهایی مثل اینکه جراح پدر دوم پسرک است یا پسر دو پدر دارد، درصد بالایی از پاسخها را در برمی گرفت. حتی برخی شرکت کننده ها مرزهای خلاقیت را درنوردیدند و گفتند جراح یک روح بوده یا پدر واقعآً نمرده و ناگهان زنده شده! از میان تمام شرکت کنندگان تنها چیزی حدود ۱۴ درصد به این پاسخ درست اشاره کردند که جراح مادر پسرک است. درمیان انبوه این پاسخهای نامعقول، جراح بودن یک زن آنقدر دور از باور بود که تنها به ذهن اندکی از آنها خطور کرد. چه چیزی این زنهای تأثیرگذار را به حاشیه می کشاند؟ می گوییم زنها به سنشان حساسند، گاهی به تمسخر می گوییم از یک زن سنش را نپرسید. آیا فکر کردید چرا؟ زیرا در مبحث عدم توازن قدرت بین زن و مرد، واژگان زبانی مربوط به زنان بیشتر مستعد بار معنایی جنسی و تحقیرآمیز می باشند. وقتی کلمة پیرمرد را می شنویم چیزی که واژة پیر در ذهنمان تداعی می کند خردمندی و دانش است. آنقدر واژة پیرمردِ فرزانه، خردمند پیرمردی، را شنیده ایم که جز این انتظاری نمی رود. اما صفت پیر در پیرزن عمدتاً تداعی کنندة برداشت ما از ظاهر اوست، عجوزهای زشت و جادوگر مآب.
جامعه از ابزارهای مختلفی برای آموزش و انتقال مفاهیم و کلیشه های جنسیتی استفاده می کند و زبان یکی از آنهاست.
مطالعات در زمینة زبان و جنسیت غالباً از دو مدل یا الگوی – سلطه و تفاوت – پیروی می کند. کمرون (۱۹۹۰)، در «چرا زبان مقوله ای فمینیستی است؟» به توصیف این دو مدل می پردازد. «نظریة سلطه»، که توسط موج دوم فمینیسم مورد بحث قرار گرفت، بیان می کند نوعی عدم تعادل قدرت ناشی از اقتدار و سلطة مردان نسبت به زنان در زبان جوامع مردسالار نمود می یابد. زبان فرایندی مرد معیار و ساختة دست مردان است چرا که قدرت در دست مردان است، مردان در موقعیتی از قدرت، سلطه و کنترل قرار داشتهاند که توانستهاند جهان را از زاویة دید خودشان نامگذاری کنند و زبانی را بسازند که برای اهداف خودشان مناسب است. رویکرد سلطه چنین استدلال می کند که زنان از موقعیت اجتماعی فرومایه ای در جامعه برخوردارند و مردان بر آنها تسلط دارند. این شرایط اجتماعی نابرابر در استفاده از زبان زن و مرد منعکس می شود: مردان از لحاظ زبانی بر زنان مسلط هستند و زنان از نظر زبانی بی قدرتند. زبان زنان، بازتاب ناتوانی اجتماعی آنهاست. در حقیقت رویکرد تسلط رویکردی کاملاً جنسیتی است.
زبان جنسیت زده زبانی است حاوی نابرابری جنسیتی، زبانی که تمایزی ناعادلانه را در میان جنسیتهای مختلف به وجود آورده و یا ترویج می نماید. این زبان به تولید و بازتولید کلیشههایی می پردازد که به تشدید تبعیضهای عمیق فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی زنان دامن می زند؛ زبانی دارای کلماتی مثل نامرد، ضعیفه، بیوه.
از آنجا که زبان بازتابی از جامعه است، جنسیت زدگی زبان بازتابی از فرومایگی زنان در جامعه می باشد. وقتی می گوییم مثل مرد سرت را بالا بگیر یا مرد که گریه نمی کند، درحقیقت داریم به رابطة مستقیم شجاعت و مردانگی که کلیشه وار در ذهنمان حک شده، اشاره می کنیم اما در مقابل واژة مثل زن اغلب بیانگر ضعف است. در زبان جنسیت زده یکی از جنسیت ها از محدودة جنسیت و نقش خود بیرون می آید و خود را به عنوان نمایندة تام در زبان مطرح می کند، در حالی که جنسیت مخالف با توجه به نقش جزیی خود تعریف می شود. این پدیده در زبان فارسی مانند اغلب زبانها به نفع جنسیت مذکر و به ضرر جنسیت مؤنث مطرح شده است. به این ترتیب مرد خودِ انسانیت و زن غیر و دیگری محسوب می شود.
مرد (انسان) باید که در کشاکش دهر سنگ زیرین آسیاب باشد.
تن آدمی (انسان) شریف است به جان آدمیت.
فمنیستها چنین استدلال می کنند که به کار بردن این واژه های جنسیتی بی طرف و خنثی، به نامریی جلوه دادن زنان کمک می کند یعنی اهمیت زنان را کم رنگ جلوه می دهد و توجه را از وجود آنها دور می کند.
از سوی دیگر طبق نظریة تفاوت، به دلیل فرایندهای تکامل یا اجتماعی شدن، زنان و مردان به زبانهای مختلف صحبت می کنند. این رویکرد، تفاوت زبانی موجود بین افراد را یک بحث بینافرهنگی به حساب می آورد، یعنی چنین بیان می کند که سبکهای مختلف مکالمة زنان و مردان نتیجة فرایندهای اجتماعی شدن است که طی آن دختران و پسران استفاده از زبان را به طرق مختلف یاد می گیرند. بنابراین یکی از ایده های اساسی آن این است که زنان و مردان به خرده فرهنگهای مختلف با هنجارهای متفاوت استفاده از زبان تعلق دارند. یعنی زنان و مردان دارای فرهنگهایی متفاوت با دنیای زبانی متفاوتند.
سیمون دوبووار، فمنیست نامی و نویسندة کتاب جنس دوم معتقد است زنان زن به دنیا نمی آیند بلکه تبدیل به زن می شوند. به بیان دیگر زنان ویژگیهای زنانه را کسب می کنند و رفتارهای زنانه را می آموزند؛ طبق باور او، جسم زن ماهیت زن را تعیین نمی کند، بلکه فرایندی اجتماعی و فرهنگی در پس این تبدیل شدن به جنس دوم وجود دارد. او می گوید باید شرایط اجتماعی شدن را کاوید تا به راز فرودستی زنان پی برد. این جملة معروف به تفاوت میان دو واژة جنس (Sex) و جنسیت (Gender) اشاره دارد. جنس بُعد بیولوژیک بدن انسان است که به واسطة هورمونها، کروموزومها و اندام های جنسی شکل می گیرد ولی جنسیت بُعد اجتماعی و فرهنگی انسان است، دامنة انتظاراتی که جامعه از فرد دارد و نقشها و الگوهای رفتاری متفاوتی که جامعه و فرهنگ بر دوش هر فرد می گذارد جنسیت را شکل می دهد. جنسیت و کلیشه های جنسي مفاهيمي متغیرند؛ زيـرا سـاختارهايي اجتمـاعي و قراردادي هستند كه اساس طبيعي يا زيست شناختي ندارند. اين باورها به عوامـل ديگـری چـون مـذهب، مليت، سن، طبقة اجتماعي و گرايشهاي جنسيتي بستگي دارند.
مردان و زنان موجوداتی اجتماعی هستند که یاد گرفتهاند به شیوههای مختلفی عمل کنند. رفتار زبانی رفتاری عمدتاً آموختنی است. افراد از کودکی یاد می گیرند چگونه هویت جنسی خود را شکل دهند. یادگیری از طریق آموزش صورت می گیرد و زبان یکی از قدرتمندترین ابزارهایی است که از طریق آن هویت جنسی و تبعیض جنسیتی تولید و منتقل می شود. به لحاظ زبانی، مردان یاد میگیرند که مرد باشند و زنان یاد میگیرند که زن باشند.
رابین لکاف، در مقالة مشهور خود با عنوان زبان و جایگاه زن تحول شگرفی در مطالعات زبانشناسی اجتماعی ایجاد کرد. او برای اولین بار اعلام کرد زبان زنان با زبان مردان متفاوت است. به نظر لکاف جنسیتگرایی در زبان منعکس کنندة تبعیض جنسیتی در جامعه است، یعنی معلول است نه علت. از نظر او تفاوت گفتاری زنان ناشی از نقص آن ها نیست بلکه ریشه در تربیت و فرایند اجتماعی شدن آنها دارد.
فیشمن (۱۹۸۰) اذعان دارد «بحث در مورد نحوة عملکرد زنان اغلب به “شخصیت” زن متکی است. معمولاً برای توضیح شخصیت از اجتماعی شدن استفاده می شود. زنان به دلیل نحوة تربیت، نسبت به مردان سست تر، وابسته تر و احساساتی تر هستند، چیزی که در گفتارشان هم نمود دارد.» بر اساس گفته های فوق، روند اجتماعی کردن، شخصیت زنان و استفاده از زبان آنها را کلیشه ای کرده است. طبق نظر لکاف، زنان بیشتر از صفت و قید استفاده می کنند؛ صورتهای زبانی بیانگر عواطف. آنها پرکننده های کلامی، کلمات (و عباراتی) که حین مکالمه مکث جمله را پر میکنند و هیچ ارزش معنایی به جمله اضافه نمیکنند، مانند اومم، متوجه منظورم که می شوی، خب، را بیشتر به کار می گیرند. اینکه در پایان جملاتشان سؤال کوتاه مگه نه را به تناوب می پرسند دلالت بر عدم اطمینان و نیاز به مورد تأیید واقع شدن آنها دارد. از نظر لکاف الگوهای آوایی مورد استفادة زنان بیانگر شک و تردیدند یا نیاز به تأیید دارند.
جسپرسون (۱۹۲۲) در کتاب «زبان؛ ماهیت، توسعه و منشأ آن» اشاره می کند که مردان همیشه در ساخت کلمات جدید و استفاده از آنها پیشگام هستند، اما زنان همیشه آن چه را که مردان به آنها دیکته می کنند دنبال می کنند. «فرهنگ لغات زن بسیار کمتر از مرد است. زنان ترجیحاً در محدودة اصلی زبان حرکت می کنند و از هر چیز غیرمعمول و عجیب پرهیز می کنند، در حالی که مردان اگر اصطلاحات قدیم به کارشان نیاید دست به ساخت عبارات جدید می زنند. زن عموماً راه اصلی زبان را دنبال می کند، جایی که مرد اغلب تمایل دارد به یک مسیر فرعی بپیچد یا حتی راهی جدید را برای خودش باز کند. بیشتر کسانی که عادت دارند به زبانهای خارجی کتاب بخوانند دشواری بیشتری در کتابهای نوشته شده توسط مردان نسبت به نویسندگان زن را تجربه کرده اند، زیرا آنها حاوی کلمات کمیاب تر، کلمات گویشی، اصطلاحات فنی و غیره هستند.» این نشان دهندة ناتوانی به عنوان ویژگی اساسی زنانگی است.
در کتاب سرگذشت ندیمه با ترجمه های متفاوت از مترجمین زن و مرد این قضیه برایم مصداق عینی پیدا کرد. آفرینش کلمات جدید در ترجمة انجام شده توسط یک مرد درحالی که یک مترجم زن همان کلمات انگلیسی را به کار برده بود، خالی از هرگونه نوآوری و خلاقیت. مانند آنها را اکونووایو Econowives می نامند (مترجم زن)/ اسمشان تدبیرگران منزل است (مترجم مرد.)
جسپرسون معتقد است که انتخابها و ترجیحات مختلف کلمات توسط زنان می تواند نتیجة کمرویی آنها باشد: «زنان در تمام كشورها از ذكر بخشهايي از بدن انسان و برخي از واژه های طبيعي غالباً بي ادبي كه مردان و به ويژه مردان جوان ترجيح مي دهند بی محابا به کار گیرند، ابا دارند. آنها تمایل دارند کلماتی معصوم و محجوب را بر زبان آورند.» به نظر لکاف زنان در سخن گفتن بیش از مردان مبادی آدابند، دغدغة آنها طرد شدن از اجتماع و قرار گرفتن در راهی است که جامعه آنرا برای زن نمی پسندد، وجه گفتار زنان از موضع ضعف و ناتوانی است، آنها استاد استفاده از حسن تعبیرند، از بیان دشواژه ها (واژههایی که از نظر فرهنگی، مذهبی، اجتماعی ناشایست تلقی می شوند) به شدت ابا دارند. اما قدرت و سلطه را به وضوح می توان در صحبت مردان دید، چرا که آنها در پی به رخ کشیدن برتری خود هستند؛ بازتابی از موقعیت زنان و مردان در جامعه: ضعف در مقابل قدرت. زنان مؤدبانه تر صحبت می کنند چرا که یاد گرفته اند جامعه از آنها انتظار دارد مبادی آداب باشند.
در کتابهایی با محوریت مسایل جنسی، با درنظر گرفتن سانسور، مردان بیمحاباتر به بیان مسائل می پردازند. وقتی کتاب سرگذشت ندیمه را با ترجمة مترجم زن می خواندم از دیدن صفحات حذف شده که درمورد روابط ندیمه و فرمانده اش بود یا وقتی دیدم مترجم مرد نوشته است گونه هایش مثل پستان گاوند اما مترجم زن تنها به گفتن گونه هایش آویزان شده اکتفا کرده، تعجب نکردم. یا مثالهای دیگری مانند، سینه هایم را معاینه کرد در مقابل مرا معاینه کرد.
از آنچه گفته شد می توان نتیجه گرفت که زبان وسیله ای برای بیان هویت جنسیتی افراد است. زبان نوشتاری یا گفتاری به عنوان ابزاری برای ساختن هویت زن و مرد عمل می کند. انتخابهای مختلف واژگان در زنان و مردان بر شکل گیری جنسیت افراد تأثیر می گذارد. کلیشه های جنسیتی مربوط به زنان و مردان با استفاده از زبان به تصویر کشیده و تداوم می یابند. اولین تعامل یک فرد با اعضای خانواده اش است. کودکان آنچه را می شنوند درونی و عملی می كنند. کلیشه های جنسیتی غلط از این لحظه آیندة کودک را تحت الشعاع قرار می دهند. این الگوهای قالبی تثبیت شده در ذهن دختران و پسران، مثل پسرا شیرن دخترا موشن، تا پایان عمر دست از سر کودکان دیروز برنمی دارند.
از آنجا که هویت جنسیتی ما ساخته شدنی است، می توان آن را بازسازی کرد و ساختار قدرت موجود را تغییر داد. هر قدم کوچک برای تربیت زنانی که موش و خرگوش نیستند و پسرانی که از گریه کردن شرمنده نمی شوند به ساختن دنیایی برابر کمک می کند.
تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید
تو یکی نهای هزاری تو چراغ خود برافروز
مولانا
[1] برگرفته از نقل قول اسکار وایلد: « زنان شبیه مادرانشان میشوند؛ چه مصیبتی! مردان شبیه مادرانشان نمی شوند؛ چه مصیبتی!»