نگاه کنید، ستاره ی یوتوپیا می درخشد
جان هالووی
مبین رحیمی
فایل پی دی اف: ستاره یوتوپیا
این روزها، روز خشم است. خشم محصول یک بحران است: خشم از ناکامیِ امید، خشم از نقش برآب شدنِ زندگی. ما خواهان رفتن به دانشگاه هستیم، اما این برای ما دربردارنده هزینهای گزاف است. ما به مراقبت های بهداشتی و سلامتی نیاز داریم، اما توانایی تامین آن را نداریم. ما باید خانه داشته باشیم و این در حالی است که ما خانه هایی را میبینیم که همیشه خالی هستند؛ اما آنها ازآنِ ما نیستند. ما برای میلیون ها مردمی که گرسنه هستند: خواهان غذا هستیم، ما شاهدیم که برای هر کسی به اندازه کافی غذا وجود دارد؛ با این وجود چیزهایی مابین ما و پول-غذا؛ یا نبود آنها پا برجا هستند.
بنابراین ما خشمگین هستیم. ما همگی خشمگین هستیم به این خاطر که نمی دانیم با خشم مان چکار باید بکنیم؛ و نمی دانیم که چگونه خشم مان را برای خلق کردن جهانی دیگر و متفاوت به کار بگیریم.
خشم ما بر علیه دولت است، اما می دانیم که این جوابگو نیست؛ دموکراسی نیابتی خشم ما را به دام میاندازد: همانگونه که تله، موش را. ما از یک حزب به حزب دیگری می رویم با این وجود راه برون رفتی وجود ندارد. چیزها نمی توانند و بهتر هم نمی شوند؛ به این خاطر که فراسوی قدرت سیاسی، قدرت بزرگِ دیگری نهفته است: قدرت سرمایه، قدرت پول.
بنابراین ما بر علیه حاکمیتِ پول خشمگین هستیم، لزوما نه بر علیه خودِ پول چرا که در جامعه کنونی برای زنده ماندن به پول نیاز داریم. در عوض ما بر علیه حاکمیت پول خشمگین هستیم: خشم بر علیه جامعه ای که در آن پول سلطه دارد. پول یکی از بزرگ ترین بولدوزرهای تخریب جهان است؛ یک نیروی حیله گرانه که هر چه بیشتر جنبه های زندگی ما را از هم می گسلاند. پول جامعه را گردهم می آورد اما از طریق از هم گسیختن بخشهای جامعه.
در دورهای اینگونه به نظر می رسید که ما حاکمیت پول را حداقل در حوزههای آموزش و بهداشت به عقب رانده ایم. چنین چیزی هرگز واقعیت نداشته و ما برای مدتی طولانی شاهد بازتحمیل حاکمیت پول به عنوان معیار اصلی در هر تصمیمی بوده ایم. هم اکنون پول در همه نخوت هایش پدیدار شده است. بنابراین این همان چیزی است که ما را خشمگین میکند. دولت آشکارا اعلام می کند: «پول، پادشاه است، پس برایش تعظیم کنید.»
خشم، سپس، خشم بر علیه حاکمیت پول! تا زمانیکه پول فرمانروا است، ناعدالتی و خشونت همچنان پابرجا هستند. پول در میان غذا و گرسنگی رسوخ کرده است. پول مابین خانه ها و بیخانمانی عبور کرده است. تا زمانیکه پول حاکم باشد، ما در پویشی هستیم که هیچ کس بر آن کنترلی ندارد: پویشی که آشکارا امکان هستی انسانی را نابود می کند.
پول همیشه قدرتمند بنظر می رسد، با اینوجود اینگونه نیست. پول هم فقط صورتی از انسجام اجتماعی است و به امتناع ما وابسته است. بنابراین بگویید نه. چیزهای دیگری انجام دهید؛ انجام چیزها به شیوه های متفاوتی. پذیرا نباشید و خلق کنید.
در واقع ما بیشتر زندگی مان را به فضاهای درحالِ ایجادی اختصاص میدهیم که از ما در برابر یورش پول محافظت می کنند. ما مناطق خودمانی را ایجاد می کنیم. ما آوازی سر می دهیم که طنین می افکند: «اینجا مردم حکفرما هستند! در روابطمان با بچه ها و دوستانمان، در مدارس و بیمارستانهایمان پویش متفاوتی در کار است. پول باز می ایستد.» ما نامهای متفاوت بسیاری برای این دقایق یا فضاها داریم: عشق، رفاقت یا حقیقت.
حاکمیت پول در هرجایی ترکهایی را بر خود دارد. این ترکها نه فقط در عشق بچه ها و رفیقان، بلکه در تجربیات و شورشهایمان قابل مشاهده است؛ جاییکه مردم می گویند: «نه؛ ما نباید پذیرای حاکمیت پول باشیم، ما باید چیزهایی را به شیوههای متفاوتی انجام دهیم.»
بنابراین بسیاری امتناع می کنند و خلق، بسیاری سرافراز می شوند -گاهی اوقات زیاد و گاهی اوقات هم کم- و گاهی متناقض. تصرف، مراکز اجتماعی، باغهای اشتراکی، ایستگاههای رادیوییِ جایگزین، نرمافزارهای رایگان، شورشها و سمینارهایی که فقط بر مسائل علمی متمرکز هستند؛ بی نهایتهایی هستند که شتاب ما به سوی خودویرانگری را متوقف می کنند.
یگانه امید: ایجاد جهانی متفاوت به گونه ای رادیکال، به واسطه آفرینش، گسترانگی، تکثیر و تلاقی این ترکها است. پذیرا نباشید و خلق کنید. حاکمیت پول را به عقب برانید.
★★★
* پروفسور شما بیان کرده اید: «نَه ی ما به دنیای قدیم تداوم نمییابد مگر این که ما یک جهان تازه -اینجا و هماکنون- خلق کنیم.» چگونه میتوانیم بدون یک برنامه انضمامی، بدون یک طرح مسئله سیاسیِ جایگزین؛ چنین کاری را به انجام برسانیم؟
ـ ما برنامه های انضمامی بسیار گوناگونی داریم. ما طرحهای جایگزین سیاسیِ مختلفی داریم. آیا دلیلی برای اینکه ما آنها را فقط به یک مورد تقلیل دهیم؛ وجود دارد!؟
* آیا شما فکر میکنید که «تَرَکها در نظام»، به اندزه کافی در راستای ایجاد یک چالش واقعی برای سرمایه داری؛ رشد کرده اند؟
ـ ما بیشتر اوقات احساس میکنیم که آنچه را انجام می دهیم؛ ناامیدکننده و بدون تاثیر است. اما چگونه می توانیم سرکوب گسترده و روبه رشد بر علیه اعتراضات و تجربه هایمان را -نه فقط دریونان بلکه در سرتاسر جهان- دریابیم؟ شاید ما بیشتر از آنچه که در می یابیم، برای آنها یک چالش هستیم.
* «سیاستهای ریاضتی فقط فقر را تحمیل نمیکنند؛ آنها بالهای امید را هم زخم میزنند.» ما چگونه می توانیم امید را دوباره به دست بیاورم و در این فروماندگی افسرده وار زندگی کنیم؟
ـ شاید یک بحران همانند یک درد در هنگام زایمان باشد: درد وحشتناکی که یک زن قبل از زایمان احساس می کند؛ و شاید این گونه نباشد: شاید هیچ بچه ای برای متولد شدن وجود نداشته باشد؛ و شاید نوزاد از پیش مرده باشد و درد چیزی بجزء درد نباشد؛ و شاید این به ما بستگی دارد. شاید این به ما برای خلق یک نوزاد؛ یا بهتر بگویم، بچه های بیشتری بستگی دارد؛ و این دشوار است چرا که ما از زنده ماندن بچه ها خبر نداریم. این همان چیزی است که میلیونها نفر -در یونان و سرتاسر جهان- بدون داشتن یک صورتبندی جادویی؛ بدون داشتن یک کتاب درسی که به ما بگوید چگونه باید آن را به انجام برسانیم؛ در تلاش برای انجام آن هستند: تلاش برای تولد یک جهان در میان جهانهای دیگر. چه کار دیگری می توانیم انجام دهیم؟ تسلیم شدن به آنها، به دولت، به تروئیکا. این می تواند پرده ها را بر بشریت بکشد. با صدای بلند اعلام کنید که ما با خودکشی جمعی خودمان موافقت کرده ایم.
در شعر «سرود لوس»[1] از ویلیام بلیک[2]؛ پادشاهان آسیا به انقلاب در اروپا واکنش نشان می دهند با گفتن به مشاوران خود «برای تهی کردن شهر از نان/ که شاید بازماندگان یاد بگیرند که مطیع باشند/ که سرور قلب شاید بشکند/ که شاید شهوت چشمان فرو بنشیند/ که شاید این گوش ظریف در دوران کودکی اش/ کرخت شود و سوراخهای بینی بسته شوند/ برای پند دادن کِرمهای مرگبار مسیر/ که از دروازه های گور رهسپار هستند./» پادشاهان آسیا سرمایه هستند، مشاوران آنها تروئیکا و مبارزه در یونان برای سرافرازی قلب است، برای شهوت چشمان؛ برای ظرافت گوشها و باز شدن بینی ها.
* چشمانداز واقعی ساختارهای حمایت متقابل توسط مردم؛ که از نظام کاری [بیکاری و…] برداشته شده اند؛ کدامها هستند؟ آیا همانگونه که شما ادعا می کنید؛ می توان آنها را به صورتهای آغازین یک جامعه متفاوت تغییر داد؟
ـ سرمایه داری یک ناتوانی است؛ یک واماندگی و شکست! این فریادی است که در سرتاسر جهان طنین می افکند. برای بخش بزرگی از جمعیت جهان -بخش درحال افزایشی از جمعیت اروپا- سرمایه داری توانایی تامین یک ساختار بنیادین برای زندگی را ندارد. این شکست موجب بدبختی و ناامیدی برای میلیونها نفر -اگر که آنها نمیرند و اگرچه بسیاری می میرند- می شود. باید شیوههای دیگری همچون -همبستگی خانوادگی، حمایت دوستان یا اجتماع، کشت مواد غذاییِ خود، دزدی، گدایی، اشکال در حال توسعه تولیدِ خارج از نظام سرمایهداری که گاهی اوقات «اقتصاد همبستگی» نامیده میشود و بیشتر اوقات ترکیبی از همه اینها- را برای زنده ماندن پیدا کنند. تقریبا به طور قطع هیچ راهی برای بازگشت به یک سرمایه داری «عادی» از اشتغال کامل وجود ندارد؛ ایجاد امکان یک سرمایهداری دوستانه وجود ندارد. بهتر است که فرض کنیم که سرمایه داری شکست خورده است و ما باید چیزهایی تازه خلق کنیم. ما باید راهی برای ساختن ساختارهای حمایتیِ بنیادهای یک جامعه تازه پیدا کنیم. ما باید بجای گدایی و خشونت بزهکارانه؛ اصول کمونیزم را برپا کنیم.
* آیا شما فکر می کنید که بحران کنونی قابل مقایسه با بحران قبلی [همانند آن در ۱۹۲۹] است؛ و یا در عوض شما این بحران را چیزی بدتر در نظر می گیرید؟ این را توضیح دهید.
ـ بحران ۱۹۲۹ در نهایت با کشتار ۱۰۰میلیون نفر حل شد. فکر میکنم یک راه حل برای بحران کنونی، شاید خیلی جدیتر باشد و احتمالا در سرمایه داری هیچ راه حلی بجزء یک بحران جاودانه وجود ندارد. یونان یک زمین امتحان بسیار مهمی برای چیزی است که سرمایه می تواند بدست بیاورد. مبارزات برای همه جهان مهم هستند.
* همانگونه که ما ملاحضه می کنیم، خشم به راحتی می تواند یه یک خشم ملی گرایانه و یا حتی فاشیستی تبدیل شود. ما شاهد رشد «طلوع طلایی» هستیم که مهاجران را هدف قرار می دهد. ما چگونه می توانیم این خشم توجیه پذیر را به یک فعالیت موثر مقاومتی تبدیل کنیم؟
ـ بله؛ خشم در هوا، در همه جای جهان وجود دارد و به شدت در حال گسترش است. از چه راهی ما می توانیم این خشم را به یک خشم متین -همانند زاپاتیستها[3]– تبدیل کنیم؟ من نمی دانم. با گوش دادن، با استدلال، با احترام، با تجمع، با درخشیدن در تاریکی جذاب است؛ جذاب: فراسوی همه اما نه با کشتن، نه با اتخاذ روشهای فاشیستی.
* «دولت؛ جنبشی از ادغام آلترناتیوها است.» ما بواسطه پیش نهادن چشماندازهای تامین اجتماعی، در حال مبارزه با کاهش خدمات دولتی هستیم؛ چگونه میتوانیم در برابر این فرایند مقاومت کنیم؟
ـ من فکر میکنم این مقاومت تنها با مبارزه همیشگی برای حفظ کنترل بر چیزی که ما انجام می دهیم صورت می پذیرد. شاید کلیدی ترین مسئله برای فکر کردن در جنبش ما به مثابه فرایندی از اصول کمونیسم؛ استوار بودن بر ایجاد و بازآفرینش تصمیمگیری جمعی از طریق مجامع است. از آنجایی که دولت فرایندی است که مردم را از گرفتن تصمیم برای زندگیشان محروم می کند، این به معنای یک سازمان مغایر با دولت است.
در نهایت اگر من این امکان را داشته باشم که یک نظر کلی اضافه کنم باید بگویم که پرسشهای شما فوقالعاده هستند. من احساس می کنم آنها منعکس کننده تجربه مبارزاتی یونان در چند سال گذشته هستند. اما مشکل مصاحبه این است که پرسشها در جستجوی پاسخها هستند و بعضی اوقات هیچ پاسخی برای داده شدن وجود ندارد. گاهی اوقات پاسخها تنها پرسشهای بیشتری هستند. گاهی اوقات کاری که ما می توانیم انجام دهیم این است که به -ستاره یوتوپیا-[4] نگاه کنیم و بگوییم «این مسیری است که ما باید در آن رهسپار باشیم، بخاطر اینکه انتخاب دیگری وجود ندارد.» اما برای رفتن در آن مسیر ما باید جنگل را قطع کنیم؛ بریدن و بریدن و بریدن؛ امتحان و جستجوی راههای پیشرو؛ و گاهی اوقات نه، به دوستانمان نگاه میکنیم و می پرسیم و یاد می گیریم. ما در عین طرح پرسش گام بر می داریم، همانگونه که زاپاتیستها گام برداشتند؛ اما همه پاسخها، خود پرسش هستند.
برگرفته شده از آرشیو john holloway
[1]. The Song of Los
[2]. William Blake
[3]. Zapatistas
[4]. utopian star