مسیحیت انقلابی
فریدریش انگلس و آؤفهبونگِ دین
رولـند بـؤر
ترجمه و تحشیه از هـادی خـردمـندپـور
فایل پی دی اف:مسیحیت انقلابی
از فریدریش انگلس ارجی که به پاس آثار ممتازش در سنّت سوسیالیستی سزاوار اوست غالباً دریغ کردهاند، دیگر چه رسد به تصدیق ارج او در مباحث مربوط به کتاب مقدس و تئولوژی. من بیشتر اوقات سال در چین کار میکنم و در آنجا این اهمال در حق انگلس همانقدر رایج است که در مارکسیسم غربی. به امید آنکه در راه اعادۀ حیثیت از انگلس گامی برداشته باشم میخواهم به بررسی موضوعی بپردازم که میتوان به آؤفهبونگ دین بر دست انگلس تعبیرش کرد؛ لفظ ترجمهناپذیر آؤفهبونگ (Aufhebung) را هم معادل «اتمام همگام با دگردیسی» یا «تکمیل همزمان با تبدیل به صورتهای نو» تلقی میکنم.
در یکی از مطالب سابقم که در اینترنت منتشر شده است، نوشتم که میشود در [طرز] استفادۀ مارکس از مفهوم فتیش (fetish) هستۀ آؤفهبونگ او را از دین پیدا کرد.[1] تلقی انگلس از ماهیت آؤفهبونگ [با تلقی مارکس] کمی فرق میکرد. البته طرح مسئلۀ فرق تلقیهای آن دو به این شیوه ممکن است چنین القاء کند که هر کدام به راه خود رفت و افکارش ربطی به آن دیگری نداشت. اصلاً چنین نبوده است. کمابیش تمامی کارهای فکری آن دو نوعی پروژۀ مشترك بود. پیوسته مکاتبه میکردند و از روزی که انگلس [از منچستر] به لندن اسباب کشید هر بعدازظهر یکدیگر را به قصد گفتگو ملاقات میکردند. در اتاق مطالعۀ مارکس (در خانۀ واقع در محلۀ مودِنا ویلاس) ضربدری بالا و پایین میرفتند، طوری که در وسط اتاق به هم میرسیدند. انگلس پیپش را چاق میکرد و مارکس سیگار برگش را روشن و هر دو ساعتها صرف مباحثه و مناظره و بذلهگویی میکردند. بنابراین مارکس از افکار انگلس آگاهی تام داشت و پیشنهادها و انتقادهایش را به اقتضای وقت به او میگفت؛ انگلس هم شریك افکار و رهنمای مارکس بود.[2]
با در نظر داشتن این واقعیت، حال برویم سراغ پرسشمان: تلقی انگلس از آؤفهبونگ دین چه بود؟ پاسخ هم ساده است هم شگفتانگیز: دین (و منظور انگلس مسیحیت بود) قابلیت تبدیل به جنبش انقلابی دارد. ببینیم او در اتخاذ این موضع که براستی پروژۀ سراسر عمرش بود چگونه عمل کرد. انگلس نقاد در ایام کودکی مسیحی مؤمنی بود. خانوادهاش پیرو یکی از فرقههای مذهب پروتستان یعنی کالونیسم بود. مادرش که اصلاً هلندیتبار بود؛ یعنی اهل همان کشوری که کالونیسم در شمال آن بشدت رواج داشت. انگلس مسیحی مؤمن و در ضمن آدمی نقاد بود. او در البرفلد (بخشی از شهر دوقلوی ووپرتال) دوروییهای پرشمار همشهریانش را به چشم دید.[3] پارسامنشی شدید آنان توأم بود با بهرهکشی سبعانه از کارگران تهیدست و تحقیر آنان بخاطر بینوایی و بدبختی. در حین تلاوت کتاب مقدس، درباب شیوههای جدید کسب سود تدبّر مینمودند و همۀ وسایل را برای رسیدن به این هدف مجاز میدانستند.
انگلس تیزهوش از نخستین روزهای جوانی به مطالعۀ جدیدترین مباحث دو حوزۀ فلسفه و نقد و بررسی کتاب مقدس پرداخت. اساس «ایمان ووپرتالی» او در پی این مطالعات متزلزل شد؛ به روی او و دوستان صمیم مؤمنش (مخصوصاً ویلهلم و فردریش گِرِبِر) افقهای نو گشوده شد و با مباحثههای نو آشنا گشتند. کتاب مقدس و تئولوژی و فلسفه موضوع اصلی مباحثههای آنان بود و انگلس در ضمن این مباحثهها اندك اندك ــ و با اندوه بسیار ــ متوجه شد که ایمان خود را بـتدریج از دست داده است.
توجه انگلس در همان ایام به خصلت یانوسی مسیحیت جلب شد. مسیحیت هم میتواند بشدت ارتجاعی و دشمن اکتشافات جدید علمی و فلسفی و مخالف تغییرات سیاسی و مدافع وضع موجود باشد و هم میتواند همین قدرتهای سیاسی [حافظ وضع موجود] را به شیوهای انقلابی به مبارزه طلبد. انگلس نخستین بار در ملاحظاتش دربارۀ حضرت کشیش فردریش ویلهلم کروماخـر، واعظ شهیر [اهل البرفلد] و سرپرست کلیسای قدیس آنسگاریوس برمن (که سرانجام قاضی دینی دادگاه پوتسدام شد) کوشید این بصیرت را تدوین کند.[4] کروماخـر در برخی از خطبههایش البته از بعضی مواضع مضحك و ابلهانۀ مسیحی دفاع میکرد[5] اما در عین حال به اهل زور و زر دنیا حمله میکرد و آنان را منفور خدا میدانست. به عقیدۀ انگلس اگر کروماخـر فقط یك قدم دیگر به جلو میرفت و زبان به انتقاد بیپرده از حکومت پروس باز میکرد، میشد او را دیندار انقلابی تمام عیاری دانست. راست آنکه کروماخـر در روزگار جوانی دقیقاً چنین آتشپارهای بود.[6]
بصیرت انگلس در خصوص خصلت یانوسی سیاست مسیحیت در طی سالهای بعد پختهتر شد. از یك طرف در نوشتههای او میتوان بآسانی اظهاراتی دربارۀ مؤلفههای مذموم و ارتجاعی دین پیدا کرد. به نوشتۀ وی، دین منشأ تحمیق و نیرنگ است. گاه مبارزۀ او در راه پیروزی کمونیسم به مبارزه با آثار شر و زیانبار دین تبدیل میشود.[7] در عین حال او بارها از پتانسیل انقلابی مسیحیت تمجید میکند. از همان اوائل سومین دهۀ عمرش دربارۀ چیزی مینویسد که صرفاً میتوان «سنّت مسیحیت انقلابی» نامیدش و اشخاصی همچون توماس مونتسر[8] و اتین کابه[9] و ویلهلم وایتلینگ[10] رهبرانش بودهاند.[11] این نخستین بار بود که انگلس از این سنّت انقلابی سخن میگفت. این سنّت یکی از مؤلفههای اساسی آثار بعدی او و همچنین پژوهش مفصّل کارل کائوتسکی[12] شد. انگلس در طی سالهای بعد برای بسط بیشتر استدلال خود شروع کرد به پژوهش دربارۀ انقلاب دهقانان آلمانی در سدۀ شانزدهم[13] که رهبرش توماس مونتسر بود و محرّك مستقیمش تئولوژی مسیحی یا به عبارت مرجح، کتاب مقدس.
بهرحال تا این موقع انگلس هنوز داشت خود را برای [ارائۀ] استدلال اصلیش [دربارۀ مسیحیت] آماده میکرد. او [تا اوائل دهۀ هشتاد] چهل سال از عمرش را صرف فکر دربارۀ این موضوع کرده بود[14] اما حرف آخرش را تا اندك زمانی پیش از مرگش در 1895 نزد. حرف آخرش این بود که به راه انداختن مسیحیت [کوششی] بوده است برای انقلاب در دو عرصۀ دین و سیاست.[15] این حرف مثل بمب صدا کرد؛ هم با نظر سوسیالیستها که به دین بدگمان و از گرایشهای ارتجاعی آن دلخور بودند مخالف بود، هم با نظر مراجع کلیسا که سرسختانه بر نجابت و لطافت طبع عیسی و پرهیزکاری و خداترسی مؤمنان دوران صدر مسیحیت تأکید میکردند. استدلال انگلس سه پایه داشت:
(1) دهقانان و بردگان و بیکاران تهیدست ساکن شهرها و در یك کلام فقرا و استثمارشدگان نخستین کسانی بودند که مجذوب مسیحیت و پیرو آن شدند.
(2) جنبش کمونیسم انقلابی که انگلس به آن ملتزم بود و مسیحیت اولیه مشخصههای همسان بسیاری دارند، مثلاً سکتاریسم، کشمکشهای [داخلی]، کمبود منابع مالی، وجود رسولان دروغین.
(3) مسیحیت سرانجام بر امپراتوری روم غالب شد.
میتوان با برخی از ابعاد استدلال انگلس مخالف بود. بهرحال اصل حرف من این است که انگلس هیچ فرصتی برای بسط و تشریح استدلال خود نیافت. در همان سال که درگذشت اثری نوشت و موضع خود را چنین جمعبندی کرد:
اکنون قریب 1600 سال از روزگاری سپری شده است که یك حزب برانداز خطرناك در امپراتوری روم به همین شکل [حزب کارگران در امپراتوری آلمان] آشوب برپا میکرد. این حزب دین و کلیۀ بنیادهای دولت را برانداخت؛ این را که خواست قیصر همان قانون اعلی است صریحاً رد کرد؛ [عین طبقۀ کارگر] بیوطن بود، بینالمللی بود؛ [عرصۀ فعالیت] خود را به سراسر قلمرو امپراتوری از گالیا تا آسیا و به فراسوی مرزهای آن گسترش داده بود. این حزب زیر زمین نقب زده و مدتی مدید پنهان بود اما در طول زمان خود را چنان نیرومند نگهداشته بود تا [در موعد مناسب بیرون آید و] در روز روشن مقابل چشم همگان گام بردارد. این حزب برانداز که به نام مسیحیت مشهور است… .[16]
این آؤفهبونگ دین شاید به اندازۀ آن که در آثار مارکس شاهدیم پیچیده نباشد اما تاکنون به همان اندازه نافذ و مؤثر بوده است. نه فقط در کار مارکسیستهای بعدی تأثیر کرد[17] و حتی به خط مشی بعضی از جنبشهای سوسیالیست (مخصوصاً بینالملل دوم) تبدیل شد، در طرز فکر کسانی که در عرصۀ تئولوژی و بررسی کتاب مقدس کار میکنند و تا به امروز درگیر بحث دربارۀ آن موضوعات هستند هم تأثیری ماندگار کرد. باری، خوش دارم این مقاله را با نکتۀ بفهمی نفهمی متفاوتی خاتمه دهم: آیا مارکس از استدلال انگلس اطلاع داشت و اصلاً قبولش کرد؟ از ملاحظات مختلف او پیداست که اطلاع داشته و قبولش کرده است. ذکر یك نمونه کفایت میکند: مارکس آزاری که [دولتهای اروپایی] بر اعضای «انجمن بینالمللی کارگران» روا میدارند همانند آزاری میداند که امپراتوری روم بر نخستین مسیحیان روا میداشت. آنهمه حبس و شکنجه موجب بقای امپراتوری نگشت؛ حبس و شکنجۀ فعالان جنبشهای کارگری هم موجب بقای کاپیتالیسم نخواهد گشت.[18]
توضـیح به خوانندگان
- الگوی ارجاع به مکتوبات انگلس و مارکس چنین است:
نام نویسنده [در صورت لزوم]، عنوان اثر (سال اتمام نگارش آن)، مجـموعـۀ آثـار شمارۀ جلد:صفحۀ اول – صفحۀ آخر، صفحۀ مرجوع.
منظور از مجـموعـۀ آثـار Marx and Engels, Collected Works (نشانۀ اختصاری: MECW، 50 جلد؛ مسکو: پروگرس، 1975-2004) است؛ نسخۀ پورتابل کلیۀ جلدهای این مجموعه را در goo.gl/ZdSDY7 میتوان خواند و یا دانلود کرد. در دو حاشیه از آثـار مارکس و انگلس نقل شده؛ منظور Marx-Engels-Werke (نشانۀ اختصاری: MEW، 43 جلد در 45 مجلد؛ برلین شرقی: انتشارات دیتس، 1956-1990) است.
- در حد اطلاعاتم مشخصات ترجمههای فارسی آثار مرجوع را نوشتهام و اگر عنوان منتخبم عین عنوان ترجمۀ فارسی بود از تکرار پرهیختهام. به ترجمۀ فارسی آنتی دورینگ و مقدمۀ «مبارزات طبقاتی در فرانسه» دسترس نداشتم. در این دو فقره (حواشی 7 و 16) لاجرم به ذکر شمارۀ صفحات مرجوع مجـموعـۀ آثـار اکتفا شد.
- افزودهها در میان [] آمده است. در عین حال برای خود کمی آزادی در ترجمه قائل شدهام؛ مثلاً local church به «کلیسای قدیس آنسگاریوس بـرمن» ترجمه شده است نه کلیسای محلی یا امثال آن و در ترجمۀ عبارت already in his early twenties معادل «از همان اوائل سومین دهۀ عمرش» ترجیح داده شده است. باقی موارد را در مطابقۀ ترجمه با متن انگلیسی میتوان یافت. از همه مهمتر ambivalence است که به خصلت یانوسی ترجمه شده. گویا انگلس هرگز از ambivalence یا واژۀ دیگری که چنین معنایی افاده کند استفاده نکرده باشد. بهرحال بؤر درست میگوید که انگلس مسیحیت را واجد ambivalence، دوسویه، ارتجاعیـانقلابی میدانسته است. نکتۀ ناگفتۀ مقالۀ حاضر که به نظرم بسیار مهم آمده عقیدۀ انگلس دربارۀ شباهت ظاهری و تفاوت باطنی این ambivalence خاص با دورویی (hypocrisy) است. او در بیست سالگی چند مقالۀ کوچك از جمله دو خطبه از کروماخـر (مجـموعـۀ آثـار 121:2-122) نوشت و از «طبع شگفتانگیز» آن واعظ سخن گفت. کروماخـر ذاتاً ambivalent بوده است؛ نه به این معنا که دمدمیمزاج باشد بلکه ambivalence مسیحیت در طبع او مؤکد شده بود. او همزمان هم مرتجع بود هم انقلابی (نك حواشی 5 و 6) و در عین حال ذرهای دورو نبود. مسلماً این سخن به معنای نفی امکان دورویی مؤمنان مسیحی نیست. نکتۀ اساسی همان شباهت ظاهری در عین تفاوت باطنی یا ذاتی است. کوشیدم معادلی بیابم که متضمن وجود دو رو باشد و در عین حال با دورویی فرق داشته باشد. عجالتاً بهتر از معادل مذکور نیافتم. قاعدتاً لزومی به ارائۀ توضیح دربارۀ یانوس (Ianus) و جایگاه او در میان خدایان و اسطورههای رومی نیست؛ هست؟
- نادرستیها و افتادگیهای متن اصلی (در حدی که به ترجمه مربوط بود) تصحیح شد.
- شمارۀ سالها و صفحهها را باید مطابق جهت خط خواند.
- ترجمۀ مسیحیت انقلابی: فریدریش انگلس و آؤفـهبونـگ دین از روی متن مندرج در gl/kgZEy9 انجام گرفته است.
- تمام مباحث مقالۀ حاضر و مقالۀ مذکور در حاشیۀ 1 اجمالی است از کتاب عالی نـقد زمین (Criticism of Earth)؛ کتابی است مستقل که ضمناً جلد 4 مجموعۀ پنج جلدی دربارۀ مارکسیسم و تئولوژی (On Marxism and Theology) رولند بؤر است. هر 5 جلد را بریل جزو «سلسلۀ کتب ماتریالیسم تاریخی» منتشر کرده است. خوانندۀ جدی و علاقمند به بحث رابطۀ مارکسیسم و الهیات از مطالعۀ این پژوهش عظیم و عالی نباید چشم بپوشد.
هـادی خـردمـنـدپـور
28/11/17
مصادف با یکصد و نـود و هفتمین
سالروز تولّد فریدریش انگلس
حــــواشـی
[1]. رولند بؤر، فتیش: کارل مارکس و آؤفهبونگ دین (goo.gl/64ZVH7)
[2]. [یك نمونه از رابطۀ مارکس و «شریك افکار و رهنمای» او به استناد مکاتبات ایشان: در روز 24/11/59 منشأ انواع منتشر و کلیۀ 1250 نسخۀ آن در همان روز فروخته شد. یکی را انگلس خرید و در 11/12/59 به مارکس خبر داد که مشغول مطالعۀ «کتاب خارقالعادۀ داروین» است و از او خواست حتماً سر فرصت بخواندش. یك سال بعد مارکس خواندش و در 19/12/60 ذوقزده به انگلس نوشت «بنیاد طبیعتشناختی دیدگاهمان در این کتاب مندرج است». بعدها کتابی خواند که بحثش را دربارۀ تأثیر خاك در تکامل نژادها بسیار پسندید و بهتر از بحث داروین پنداشت اما میدانست که به اندازۀ انگلس علوم طبیعی بلد نیست. در 7/8/66 نظرش را دربارۀ آن نوشت و از انگلس خواست نظر بدهد. کتاب به نظر او مطلقاً بیارزش آمد (2/10/66). مارکس نوشت که مطلبی دیگر دربارۀ بیارزشی آن خوانده اما قانع نشده است (3/10/66). انگلس در 5/10/66 ضعفهای استدلالی کتاب را بیشتر توضیح داد، مارکس هم دور آن را برای همیشه خط کشید. ترجمۀ این نامهها در مجـموعـۀ آثـار 40-42 هست. ناگفته پیداست این تلقی ضد تلقی امثال ترل کارور (Terrell Carver) است که «رابطۀ فکری مارکس و انگلس» را «رابطۀ حضرت مرشد و شارح [آثار حضرت مرشد]» میدانند. عبارات میان «» از ص 87 کتاب Engels کارور (چاپ یکم: 1981؛ انتشارات دانشگاه آکسفرد، 2003) نقل شد. دربارۀ کوشش برای کاستن از اعتبار انگلس، این «سرگرمی رایج چپ آکادمیك» (یا سعی جدی راست چپنما؟) رك جان فاستر، بازگشت انگلس، ترجمۀ مهرداد امامی (goo.gl/GXsKVQ).]
[3]. مخصوصاً نك انگلس، نامههایی از ووپرتال (1839)، مجـموعـۀ آثـار 7:2-25.
[4]. انگلس دربارۀ برخی عبارات خطبههای کروماخـر نوشته است که «او از تباین ولخرجی اهل زمین با فقر مسیح یا نخوت امیران دنیا با شوکت خدا سخن میگوید. ذکر کوشش سابق او در دماگوژی در اینجا هم بسیار شایع است و چنانچه با الفاظی چنین کلی سخن نمیگفت حکومت اینطور ساکت نمیماند» (نامههایی از ووپرتال، 15). [ایضاً نك انگلس، از البرفلد (1839)، مجـموعـۀ آثـار 30:2-31.]
[5]. [محض نمونه نك انگلس، خطبۀ کروماخـر دربارۀ «صحیفۀ یوشع» (1839)، مجـموعـۀ آثـار 29:2.]
[6]. انگلس، نامه هایی از ووپرتال،13:”او در ایام تحصیل به دماگوژی در انجمنهای دبیرستانی و تصنیف سرودهای آزادیخواهانه مشغول بود؛ در فستیوال وارتبورگ ( پس از کنگره وین {1814-1815} بسیاری از اعضای انجمنهای دانش آموزی که در ایام مبارزه با حاکمان دست نشانده ناپلئون ایجاد شده بود، درمقابل ارتجاع زمینداران سلطنت طلب علم مخالفت برافراشتند و صلای اتحاد آلمان را سر دادند. دانش آموزان آلمانی در 17-18 اکتبر 1817 فستیوال وارتبورگ (Wartburgfest) را برای بزرگداشت سیصد سالگی نهضت اصلاح دین و نیز چهارمین سالروز نبرد لاییپتسیک برگزار کردند. فستیوال به تظاهرات بر ضد رژیم مترنیخ بدل شد. کنفرانس وزرای دول عالیه آلمانی در 1819 در کارلزباد دانش آموزان مخالف و سایر روشنفکران دگراندیش را به دماگوژی متهم کردند . {مجموعه آثار 592:2ح9} این فستیوال نخستین صف آرایی ملی بورژوازی برای مقابله با امرای خودکامه و مرتجع آلمان و دفاع از وحدت و آزادی بود .{آثار مارکس و انگلس 611:1ح176}) درفشی در دست گرفت و سخنانی ایراد کرد که بسیاری کسان را مجذوب نمود. او هنوز هم بر سر منبر از آن ایام بی پروایی یا از به قول خودش زمانی که هنوز در میان حتیان و کنعانیان[یعنی یاغیان و طاغیان] ( دو قوم قدیمی که در هزاره دوم ق م فرمانروایی بخشهایی از بین النهرین و سوریه و آسیای صغیر بودند و نامشان مکرر در عهد عتیق آمده است. حتیان یعنی فرزندان حت و کنعانیان یعنی فرزندان کنعان و تسب این دو بر طبق باب دهم سفر پیدایش چنین است: حت پسر کنعان و کنعان پسر حام و حام پسر نوح. ایضا رک دائره المعارف فارسی 832:1 ذیل حتیها. ) بوده است بسیار یاد میکند.
[7]. یك نمونه: «ما نیز بر دورویی وضع مسیحی فعلی دنیا یورش میبریم؛ هر چه باشد، نبرد با این دورویی و آزاد کردن خود و دنیا از چنگال آن یگانه مشغلۀ امروز ماست» (وضع انگلستان: مروری بر کتاب «گذشته و حال» تامس کارلایل (1844)، مجـموعـۀ آثـار 444:3-468، 462)؛ ایضاً نك وضع انگلستان: قرن هجده (1844)، مجـموعـۀ آثـار 469:3-488، 469-476، 486؛ وضع انگلستان: قانون اساسی (1844)، مجـموعـۀ آثـار 489:3-513، 501-504، 510، 512؛ آنتی دورینگ (1878)، مجـموعـۀ آثـار 3:25-309 [= ترجمۀ آرش پیشاهنگ (جامی، 1383)]، 16، 22، 26، 40-41، 62، 67-68، 79، 86، 93-99، 125-126، 130، 144، 232، 244، 300-304.
[8]. [Thomas Münzer (1489-1525)؛ کشیش آناباتیست، طرفدار پرشور فقرا، رهبر جناح پلهبین نهضت اصلاح دین. پس از حمایت لوتر از اشراف و ثروتمندان در 1519 رفاقتش را با او بهم زد. در ایام «جنگ دهقانان» رهبر قیام در تورینگن بود. در نزدیکی مولهاؤزن شکست خورد و دستگیر شد. گردنش را زدند. آرمانش برپایی نوعی جامعۀ کمونیستی مبتنی بر سادهزیستی بود. انگلس در جنگ دهقانان آلمانی (نك حاشیۀ 13) به او بسیار پرداخته است.]
[9]. [Etienne Cabet (1788-1856)؛ نویسندۀ فرانسوی. نمایندۀ مجلس شد اما به دلیل انتقاد شدید از رژیم به انگلستان تبعیدش کردند (1834-1839). در آنجا آراء رابرت اوون (Owen) را پذیرفت. نظریات خود را در سفر به ایکاری (Voyage en Icarie) اعلام کرد. این کتاب بسیار مشهور شد و کابه پیروان بسیار گرد آورد. در اواخر دهۀ چهل چند کمون در امریکا بر مبنای نظریات او برپا کردند که برخی تا اواخر سدۀ نوزدهم نیز باقی بود.]
[10]. [Wilhelm Christian Weitling (1808-1871)؛ خیاط و از اولین رهبران جنبش پرولتاریای آلمانی و تئوریسین مهم سوسیالیسم اوتوپیستی و نویسندۀ کتابهای متعدد از جمله انجیل گنهکار تهیدست و انسانیت و کمونیستها در سوئیس و اشعار زندان.]
[11]. انگلس، پیشرفت اصلاحات اجتماعی در بخش زمینلاد اروپا (1843)، مجـموعـۀ آثـار 392:3-408.
[12]. برای مطالعۀ کتاب پیشگامان سوسیالیسم جدید کائوتسکی که جلد سومش با کمك پل لافارگ نوشته شده است رك
Karl Kautsky, Vorläufer des neueren Sozialismus (1895-1922), I: Kommunistische Bewegungen im Mittelalter (gutenberg.spiegel.de/buch/-9106/1); II: Der Kommunismus in der deutschen Reformation (gutenberg.spiegel.de/buch/-9128/1); III: Die beiden ersten grossen Utopisten (gutenberg.spiegel.de/buch/-9129/1)
ایضاً نك مقالۀ من دربارۀ این کتاب که در شمارۀ یك مجلۀ اینترنتی Chiasma منتشر شد و نسخۀ پورتابل آن را میتوان از ir.lib.uwo.ca/chiasmaasiteforthought/vol1/iss1/8/ دانلود کرد.
[13]. انگلس، جنگ دهقانان آلمانی (1850)، مجـموعـۀ آثـار 397:10-482 [= جنگهای دهقانی در آلمان، ترجمۀ ؟ (انتشارات ستیغ، 1352)].
[14]. انگلس، بـرونو بـاؤئـر و دورۀ صدر مسیحیت (1882)، مجـموعـۀ آثـار 427:24-435 [= برونو بائر و مسیحیت اولیه، ترجمۀ هوشنگ صداقت و پرویز کمالی، اندیشۀ رهائی (نشریۀ خارج کشور سازمان وحدت کمونیستی)، شمارۀ 2 (مهر 1363)، 167-189]؛ کتاب مکاشفه (1883)، مجـموعـۀ آثـار 112:26-117 [= ترجمۀ الف. صارمی و پرویز کمالی، اندیشۀ رهائی، شمارۀ 3-4 (اسفند 1363)، 294-319].
[15]. انگلس، پژوهشی در تاریخ صدر مسیحیت (1895)، مجـموعـۀ آثـار 445:27-469 [= اداء سهم نسبت به تاریخ مسیحیت اولیه، ترجمۀ سمن راد و هوشنگ صداقت و پرویز کمالی، اندیشۀ رهائی، شمارۀ 1 (اسفند 1362)، 180-228].
[16]. انگلس، مقدمۀ «مبارزات طبقاتی در فرانسه» (1895)، مجـموعـۀ آثـار 506:27-524 [= مقدمۀ انگلس بر «مبارزۀ طبقاتی در فرانسه» و دو مقالۀ دیگر [از مارکس و لوکاچ]، ترجمۀ ؟ (شباهنگ، 1358)]، 523. انگلس از نخستین مسیحیان ایرادهایی هم گرفته است، مخصوصاً از اینکه مایل بودند توجهشان را صرف رستگاری اخروی کنند اما از این واقعیت البته آگاهی تام داشت که مسیحیت مطالباتی دنیوی نیز داشته است. [این را نیز باید افزود که ترجمۀ حاضر هم از لحاظ نحوۀ بیان مطلب و هم در ترجمۀ جملۀ یکی مانده به آخر (= این حزب زیر زمین … گام بردارد) با ترجمۀ انگلیسی فرقهایی دارد. این است سخن انگلس که در چاپ نخست نیز از تیغ سانسور سرکردگان اپورتونیست حزب سوسیال دموکرات آلمان، ویلهلم لیبکنشت و کائوتسکی، در امان مانده و با متن کامل مندرج در آثـار مارکس و انگلس 526:7 = 526:22 یکی است:
Karl Marx, Die Klassenkämpfe in Frankreich 1848 bis 1850, mit Einleitung von Friedrich Engels (Verlag der Expedition des „Vorwärts“, 1895) 18: Es sind nun fast aufs Jahr 1600 Jahre, da wirtschaftete im römischen Reich ebenfalls eine gefährliche Umsturzpartei. Sie untergrub die Religion und alle Grundlagen des Staates; sie leugnete geradezu, daß des Kaisers Wille das höchste Gesetz, sie war vaterlandslos, international, sie breitete sich aus über alle Reichslande von Gallien bis Asien und über die Reichsgrenzen hinaus. Sie hatte lange unterirdisch, im verborgenen gewühlt; sie hielt sich aber schon seit längerer Zeit stark genug, offen ans Licht zu treten. Diese Umsturzpartei, die unter dem Namen der Christen bekannt war, usw.]
[17]. [از جدیدترین نمونههای قول به شباهت مسیحیت اولیه و جنبش کمونیستی در کتاب کامنولث مایکل هارت و تونی نگری آمده است و شاید نمونههایی تازهتر هم باشد که مترجم از آنها بیخبر است. باری، نوشتهاند که «روشنفکر در عرصۀ عمل مبارز است و اصلاً اگر میخواهد روشنفکر بماند راهی ندارد مگر اینکه در عرصۀ عمل مبارز باشد. باید ضمن حفظ یکتایی خود با دیگران بجوشد و پروژۀ تحقیقی مشترك را بیاغازد که غایتش تکوین انبوهه (the multitude) است. به این قرار، روشنفکر نه آن جلو ایستاده است تا پویشهای تاریخ را مشخص کند نه در کنار ایستاده است تا از این پویشها انتقاد کند؛ روشنفکر کاملاً در درون این پویشهاست. امروز کار روشنفکر از بعضی لحاظ مشابه کاری است که پدران کلیسا در نخستین قرون [تکوین] مسیحیت میکردند و البته از بسیاری لحاظ هم با کار اینان از بن فرق دارد. جنبش پدران کلیسا از جهات متعدد جنبشی بود انقلابی در داخل مرزهای یك امپراتوری که فقیران را برای نبرد با قدرت مسلط سازماندهی میکرد و نه فقط مستلزم گسست رادیکال از معرفت و سنتهای پیشینیان بلکه مستلزم ابداع نوعی جدید از اندیشه و عمل بود. ما نیز بایست امروز با ابداع فرهنگی جدید و شیوۀ زیست جدید برای خروج از مدرنیتۀ کاپیتالیستی راهی بیابیم.»
Michael Hardt and Antonio Negri, Commonwealth (Harvard U.P., 2009) 118; cf. Hardt and Negri, Empire (Harvard U.P., 2000) 21]
[18]. مارکس، سخنرانی در هفتمین سالگرد تأسیس بینالملل (1871)، مجـموعـۀ آثـار 633:22-634، 633 [= مارکس، اسناد بینالملل اول، ترجمۀ مراد فرهادپور و صالح نجفی (نشر هرمس، 1392) 67]؛ ایضاً نك سخنرانی دربارۀ کنگرۀ لاهه (1872)، مجـموعـۀ آثـار 254:23-256، 255 [= اسناد بینالملل اول، 137]؛ نامۀ مورخ 22 فوریه به فردیناند دومِلا نویوِنهویس (1881)، مجـموعـۀ آثـار 65:46-67، 67.