من به بهشت باور ندارم
Ich glaub nicht an den Himmel
هاینریش هاینه
برگردان : فرشاد نوروزی
من به بهشت موعود کشیشان مقدس نما
باور ندارم
من فقط به چشمان تو مؤمن هستم،
که نور آسمانی ام هستند.
من به خداوندگاری که کشیشان مقدس نما
از آن سخن می گویند،
باور ندارم
من فقط به قلب تو مؤمن هستم،
و جز قلب ات هیچ خدایی ندارم.
من نه به شیطان باور دارم
و نه به جهنم و عذاب آن
من فقط به چشمان و قلب شیطانی تو
مؤمن هستم
یک زن
Ein Weib
Heinrich Heine
هر دو عاشقانه دل در گرو هم داشتند،
زن شیاد بود و مرد سارق.
وقتی مرد دزدی و خلافی مرتکب می شد،
زن مستانه خود را به بستر می انداخت و خنده سر می داد.
روزها به لذت و شادمانی سپری می شد،
زن بر بالین مرد شب هایش را به صبح می برد.
مرد که به زندان افتاد،
زن کنار پنجره به خنده ایستاد.
مرد زن را فراخواند: آه به نزدم بیا،
دلتنگ تو هستم،
تو را می خوانم، تویی که عطشت را دارم،
زن سری تکان و داد و خندید.
ساعت شش صبح مرد را به دار آویختند،
ساعت هفت او را در گور گذاشتند،
ساعت هشت زن بازهم
شراب سرخ نوشید و خندید.