شبح مارکس در شهر ایکس
جاناتان چارلی
مترجمان: علی جاودانی- مجید میرنظامی
کارل مارکس (1818-1883) سوای تحقیقاتش دربارۀ سرمایۀ ثابت[1]،نظریه بهره مالکانه[2]و دگرگونی شهری پاریس قرن نوزدهم، دربارۀ معماری و محیط مصنوع مستقیماً مطلب چندانی ننوشته است. همکارش، فردریش انگلس (1820-1895)، بسیار بیش از او در این باره قلم زده است. اما این دو روی هم رفته در این باره زیاد ننوشتهاند. پس بسا کنایهآمیز و تکاندهنده است که نوشتههای این دو، اینچنین الهامبخش برخی از ژرفاندیشترین متفکران مسائل شهری در قرن بیستم بوده است؛ کسانی که در کنار هم، شیوۀ اندیشیدن ما پیرامون شهر را تغییر دادهاند[1]. آنچه در پی میآید پنج سیاحت کوتاه در معیت جناب مارکس، به شهری خیالی است به نام شهر ایکس.
کالا
ثروت جوامعی که در آنها شیوۀ تولید سرمایهداری حاکم است، همچون «مجموعۀ عظیمی از کالاها به نظر میرسد» […] کالا در آغاز همچون شیئی با خصلتی دوگانه به نظر میرسید، که هم ارزش مصرفی دارد و هم ارزش مبادله ای[2].
هنگامیکه شهر ایکس از روایتهای شاعرانه و اداهای شهری چشمگیرش محروم شود، همچون چشماندازی گسترده برای انباشت سرمایه نمایان میشود که در آن میتوان تاریخ سیاسی محیط مصنوع را از مجرای زخمهای نبردی سیصدساله قرائت کرد؛ نبردی برای به چنگ آوردن کنترل دیالکتیک در حال دگرگونی صورتهای کالاییاش. در یک سوی منازعه، گروههای مبارز ایستادهاند. آنها سنگر میسازند، قصرها را به کتابخانه و کلیساها را به انجمنهای کارگری تبدیل میکنند. آنان پرشورانه از حقوق اشتراکی بر شهر و اصول برنامهریزی دموکراتیک دفاع میکنند و ارزش استفادۀ اجتماعی از ساختمانها را در اولویت قرار میدهند. آنها در لحظات تاریخی خاصی، کلیت شالودۀ تولید سرمایهدارانۀ ساختمانها را به چالش کشیدهاند و حتی انقلابهای اجتماعی شهری تمامعیاری را به صحنه آوردهاند. درجبهۀ مقابل، مریدان تا دندان مسلح اقتصاد آزاد صف بستهاند. آنها آمادهاند که تا پای جان از ایدئولوژی سود اقتصادی شخصی، مالکیت خصوصی و بازارهای آزاد دفاع کنند. اولویت آنها، به حداکثر رساندن ارزش مبادلۀ کالای بناشده است؛ حتی اگر این سودجویی، نیازمند انقیاد بهای اجتماعی یک ساختمان و کارایی محیطیاش باشد. این آخرین رژیم اقتصادی است که زیر پرچم نئولیبرالیسم بر شهر ایکس حکومت میکند. در نتیجه، بخشهای بزرگی از جمعیت، روشنگری را محکوم و به جادوباوری رجعت کردهاند. این امر فهمیدنی است؛ مگر شهروندان به چه صورت دیگری میتوانند منطق کالایی دیوانهواری را توضیح دهند که کیفیت را با مفاهیم کمی میسنجد و بر هر جزئی از شهر، از سنگ نما گرفته تا سنگفرش، از پنجره تا دیوار و از خانه تا آلونک ، برچسب قیمتش را میچسباند؟ این دیگر یک دیستوپیای ادبی یا فلسفی نیست؛ در شهر ایکس، کالایی شدن تمام زندگی روزمره، در شرف تبدیل شدن به یک واقعیت است.
کار
فرایند کار[…] شرط عام[3] تعامل متابولیک میان انسان و طبیعت است؛ وضعیت ابدی هستی آدمی که طبیعت آن را تحمیل کرده است[3].
در پاسخ به در هم شکسته شدن خرد، مانیفستی سری با عجله چاپ شده است که به مردمان میگوید: ساختمانها نه محصول اوراد جادوگران، که نتیجۀ خرج عمومی کار انسانی است، هم در معنای خاص هدفمند آن، و هم در معنای انتزاعی فیزیولوژیکش[4]. پس این همان کار خودشان است که به فرمهای شگفتانگیز ساختمانها و سکونتگاهها، معنا و تشابه و تمایز میبخشد. از این رو از روزگار کلاسیک به بعد، تاریخ شهر ایکس نهتنها به مثابه تاریخ فرمهای اشیاء، که به مثابه شیوههای متغیر تولید آشکار میشود. این شهر، درواقع شهری است که زیر تازیانۀ مباشر و کشیش و سرمایهدار، با کار اشتراکی بردگان، سرفها و کارگران مزدبگیر شکل گرفته است. این تاریخی است که پیکار حماسی میان تسلط بر کارگران در داخل فرایند کار ساختوساز، پویش آنان برای رهایی از استثمار، پیکار برای تحت اختیار درآوردن وسایل تولید و برای مجال تحقق همۀ توانمندی خلاقۀ آنان را روایت میکند. اما این داستانی است که به ندرت در یاد کسی ماند یا فهمیده شد. در عوض، وارونه شدن ایدئولوژیک تاریخ واقعی شهر چنان در ذهن شهروندان این شهر بر جا مانده که بهرغم این واقعیت که تاریخ چندلایۀ فرایند کار در هر بلوک شهری نقش بسته است، شهر در مقابل این شهروندان نه همچون محصول کار و دانش انباشتۀ هزارانسالهشان، که چونان چیزی بتوارهشده و بیگانهشده میایستد[5].
فناوری
در اینجا بهجای ماشین تک افتاده، با هیولایی مکانیکی طرف هستیم که بدنش متشکل از همۀ کارخانههاست، هیولایی که در آغاز قدرت اهریمنیاش را زیر حرکات آهسته و شمردۀ اعضای غولپیکرش پنهان کرده بود، عاقبت با چرخش سریع و تبدار تعداد بیشماری از اندامهای مشغول به کارش، ناگهان بیرون میجهد[6].
در آغازِ سرمایهداری، سایتهای ساختمانسازی و کارگاههای شهر ایکس هنوز بر مبنای قراردادهای سنجشی[4] عمل میکردند، و صدای قلمچکش بر روی سنگ، اره بر چوب و استادکاران و کارگران ماهر در آن طنینانداز بود. اما این جهانی باستانی بود که بهزودی بایست با ظهور مناقصههای رقابتی و ورود پیمانکاران سرمایهدار و لشکریان پرولتاریا بهکلی محو میشد. ساختوساز شهری فوران کرد و شهر ایکس با صدای جَلنگجَلنگ ماشینهای بخار به تپش افتاد. ماشینهایی که میتوانست حفاری کند، تسطیح کند و اجزای [ساختمانی] را بسازد. سپس ماشینهای شمعکوب، جرثقیلها و خطوط مونتاژ پدید آمد که آجر و بتن را پشت سر هم بیرون میداد؛ در حالی که غرشی در پیرامون شهر به گوش میرسید، جایی که کورهها و غلطکها اعماق زمین را به ورقههای درخشان فولاد و شیشه تبدیل میکردند. اما این [شیوه] نیز هنوز به اندازۀ کافی سودآور نشده بود و کارخانههای شهر ایکس با ظهور سیستمهای خودکار و تروتمیز تولید ماشینی پیشرفته، کارآمدتر شدند؛ ماشینهایی که همۀ کار زنده را تهدید به اخراج میکردند. در همین حال، آچارها و دستگاههای پرچ در کارگاه ساختمانی تقریبا جای تلالو رطوبت حاصل از کشیدن ماله های بنایی را گرفته اند .
در نهایت، احداث بنای پیشساخته با بازدهیای مشابه با اتومبیلها و هواپیماها امکانپذیر به نظر میرسید. حتی برخی آیندهای را تصور کردند که در آن آزادشدن انرژی و تبدیل شدن کار سنگین به خاطرهای بس قدیمی، ممکن خواهد بود. این تصور به طرز اسفباری سادهلوحانه بود. زیرا در اقتصادهای سرمایهداری، نوآوریهای تکنولوژیک را ایدههای پیشرفت اجتماعی برابرطلبانه هدایت نمیکرد، بلکه درواقع رقابتهای اقتصادی بین سرمایهداران رقیب برای حفظ نرخ سود و تسلط بر بازار بود که هدایت این نوآوریها را در دست داشت. اگر به داستان نوآوریهای سبعانهای که تا آخرین قطرۀ ارزش اضافی را از کارگران میمکد یک سرفصل دراین باره اضافه کنیم که تکنولوژی نظامی چگونه با سیستمهای مدیریت شهری یکپارچه شد تا حرکات و رفتار شهروندان را ردیابی کند و زیر نظر بگیرد، جای تعجبی باقی نمیماند که چرا تصور ماشینهای هوشمندی که روزی این حیات زمینی را منقرض خواهند کرد، دست از سر مردم شهر ایکس بر نمیداشت[7].
سرمایه
بورژوازی عیان ساخت که مکملطبیعی ابزار خشن قدرت در قرون وسطی که مرتجعین آن را سخت میستودند، لَختی و تنآسایی بود. این نخستین باری بود که نشان داده شد، فعالیت انسان چه ثمراتی میتواند به بار آورد. عجایب هنری آفریدۀ او از نوعی به کلی متفاوت با اهرام مصر و کانالهای آبی روم باستان و کلیساهای گوتیک است و لشکرکشیهایش با خروجهای باستانی اقوام و جنگهای صلیبی به کلی تفاوت دارد[8].
اعمال بیرحمانه حصارکشی، تخلیۀ ساختمان و خصوصیسازی به آرامی مفهوم مالکیت مشترک زمین را به یک افسانه بدل کرده است، در حالی که سخن از مشارکت در فرایند تصمیمسازی، مایۀ دلخوشی بیمقداری برای شهروندان فراهم میکند؛ کسانی که قدرت کمی برای تعیین چیستی و کجایی ساختمان دارند. اما با اینهمه، این جای تعجبی ندارد که ایدههای حاکم در هر دورانی به ایدههای طبقۀ حاکم متمایل میشوند، و این در مورد معماری نیز صادق است[9]. رد هتروتوپیاها، ایدئولوژیهای رقیب و دیگر راههای تولید ساختمان [در شهر] دیده میشود، اما این ردها برای به یاد آوراندن خود در کشاکشاند؛ آن هم در شهری که برای قرنها بهطور خستگیناپذیری خود را وقف پرستش خدا، دیکه (عدالت) و خدای آز[5] کرده است. سرمایه خواستار شهری بود که تصویرش را بنمایاند؛ پس چنین شد. منابع زمین حمل و نابود شدند، و کل قارهها با خشونت امپریالیستی دوباره به هم وصل و یکپارچه شدند. همزمان با این، پروژههای مدنی اعجابآور به راه افتاد تا همۀ نیازهای نهادها را برآورده کند، تا ذهن و بدن و روح را آموزش دهد و منضبط کند؛ تا کالاها را تولید و مبادله کند؛ تا گردش پول را تسهیل کند؛ و هرچیزی را قانونمند کند. به استثنای فرمهایی که برای ادعای سروری بر تاریخ استفاده میشوند، در بعد معمارانۀ قدرت سیاسی و انباشت سرمایه تغییر کمی رخ داده است. اگر روزگاری بود که شهروندان در مقابل بازار بورس، دادگاه و شهرداری زانو میزدند، امروزه در محضر شعبههای مرکزی سرمایهداری مالی کرنش میکنند و برای ورود به بقعۀ غولپیکر خردهفروشی جانشان را میگذارند.
بحران
گاهگاه، منازعۀ عاملیتهایهمستیز، در بحران به منصۀ ظهور میرسد. بحرانها همیشگی اما زودگذرند و راه حل اجباری تناقضهای موجود هستند. آنها فورانهای شدیدی هستند که برای مدتی تعادل برهمخورده را دوباره باز میگردانند[10].
دستفروشانِ «آرمانشهر بوژوازی» در میان خرابهها و آثار بهجای مانده از حباب اقتصادی، شهر ایکس را در به در میگردند تا این ایده را بفروشند که سرمایهداری جاودانه است و طبیعیترین شکل اقتصاد؛ و اینکه تداومپذیری و توازن مدیریتشده دستیافتنی است. پیشنهادی فریبنده است؛ اما به شواهد تجربی مندرج در تاریخ اقتصادی هیچ شباهتی ندارد. این [شواهد] واقعیت دیگری را نشان میدهد: بحران به هر صورتی که باشد- سیاسی، اقتصادی یا اجتماعی- انحراف یا استنثا نیست؛ بلکه قاعده است. به موازات تاریخ شهر ایکس که داستانی پیروزمندانه از پیشرفتی نامنقطع را روایت میکند، تاریخی وجود دارد که توسعۀ نامتوازن، نابرابری اجتماعی-فضایی ریشهدار، چرخههای رونق و رکود، تولید گزاف، از مد انداختن از پیش برنامهریزی شده و نابودی دورهای فناوری بر آن حکمفرماست. این تاریخی است که در آن اجارهها تا بلندای سرگیجهآور برجها و یادمانهای شیشهای و بتنی صعود میکنند؛ یادمانهایی که چندی بعد متروک شدند. این تاریخِ امواج ناپیوستۀ تخریب خلاقانه است که بنیان هر خیابان و ساختمانی را زیر و زبر میکند، اجتماعات را تهدید میکند و همبستگی را از بین میبرد. شهر ایکس دیگر شادی نمیکند، مینالد و همچون هیولای بیماری که برای مدتها در حال بلعیدن اوهام بدگوار بوده است، به شکل تشنجآوری منبسط و منقبض میشود.
[1] Fixed capital
[2] Rent theory
[3] Universal condition
[4] Measure and value
[5]mammon
[1] این لیست اعجابآور است و شامل نویسندگان چون هانری لوفبور، مانوئل کاستلز، مایک دیویس، دیوید هاروی، ادوارد سوژا و فردریک جیمسون میشود.
[2] برای خواندن تحلیل مارکس درباره وجه دوگانه صورت کالایی بنگرید به, Karl Marx, Capital Volume I, Penguin (london), 1976, pp 125-31
[3] Ibid, p 290.
[4] برای خواندن تحلیل مارکس درباره وجه دوگانه کار که از وجه دوگانه کالا تقلید می کند بنگرید به ibid, pp 131–7.
[5] خلاصه اینکه رابطه اجتماعی آشکار میان خود انسانهاست که در نظر آنان،شکل واهی رابطه اشیا را به خود گرفته است
[6] Ibid, p 503.
[7] مارکس اظهار کرد که می توان تاریخ اختراعات از سال ۱۸۳۰ به بعد را به مثابه [خلق] سلسله هایی از نوآوری های تکنولوژیک نوشت که تنها هدفشان تدارک دیدن »حربه هایی برای کمک به سرمایه در برابر طبقه ی کارگر« به نظر می رسید . (همان)
[8] Karl Marx and Friedrich Engels, The Communist Manifesto, Penguin (London), 2002, p 222.
[9] Karl Marx and Friedrich Engels, The German Ideology, Lawrence & Wishart (London), 1985, p 64: ایده های حاکم در هر عصری ، ایده های طبقه حاکم است. یعنی طبقه ای که نیروی مادی حاکم بر جامعه است در عین حال نیروی فکری حاکم بر آن است. طبقه ای که وسایل تولید مادی را در اختیار دارد، کنترل وسایل تولید فکری را هم در دست دارد . پس در نتیجه ایده های کسانی که از وسایل تولید فکری محرومند، عمدتا تابع آن ایده ها است.’
[10] Karl Marx, Capital Volume III, Progress Publishers (Moscow), 1984, p 249.
ترجمه ی مقاله از بخش فناوری به بعد را باید معیار ترجمه ی روان به حساب آورد.
سلام
بسیار ممنون که مطالعه کردید متن را . اگر مایلید نقدتان به دو بخش نخست را بفرمایید تا به مترجم منتقل شود .
ممنون