زمان تاریخی و شکافت اقتصادی مفهوم زمان
1395-04-29

زمان تاریخی و شکافت اقتصادی مفهوم زمان

بررسی آراء موشه پوستون

 رضا اسکندری

مقدمه

موشه پوستون، از متفکران برجسته‌ی نومارکسیست و وابسته به مکتب فرانکفورت است که در ایران، بسیار کمتر از همتایان دیگرش چون یورگن هابرماس، تئودور آدورنو و هربرت مارکوزه شناخته شده است. پوستون که فارغ‌التحصیل رشته‌ی تاریخ از دانشگاه یوهان ولفگانگ گوته است، هم‌اکنون به عنوان استاد تاریخ مدرن در دانشگاه شیکاگو مشغول به تدریس است. او هم‌چنین عضو کمیته‌ی مطالعات یهود و مدیر مرکز نظریه‌ی معاصر دانشگاه شیکاگو نیز هست. شناخته‌شده‌ترین اثر پوستون، کتاب «زمان، کار و چیرگی اجتماعی» است که در آن با رویکردی مارکسیستی به بررسی مفهوم زمان می‌پردازد و از خلال نقد نظریات مارکسیسم سنتی، آراء لوکاچ و نیز نقد همتایانش در مکتب فرانکفورت، تعاریف نوینی را از کار، سرمایه و پویش تاریخی آن، و نیز مدل انقلاب مارکسیستی به دست می‌دهد. (Murthy, 2009)

پوستون کار نظری خود را در حوزه‌ی علوم اجتماعی مارکسیستی، با تلاش برای ارائه‌ی خوانشی نوین از آراء مارکس آغاز می‌کند. پوستون رویکردهای و نگرش‌های مارکسیسم راست‌کیشانه را در خصوص جایگاه کار و سرمایه در پویش تاریخی ماتریالیستی-دیالکتیکی به نقد می‌کشد و مارکسیسم سنتی را به سوء برداشت از آراء مارکس متهم می‌کند. به اعتقاد پوستون، روح جاری و مستمر پویش تاریخی بشر کار نیست؛ زیرا کار در دوران سرمایه‌داری خصلتی ویژه یافته و منتزع از آن چیزی است که در دوران‌های پیش قابل مشاهده بوده است. به زعم پوستون، روح کلی تاریخ به ویژه در دوران معاصر، سرمایه است. هم‌چنین به اعتقاد پوستون، مارکسیسم سنتی به اشتباه، کار را از جایگاه اصلی آن به عنوان موضوع نقد خارج نموده و در نقش میانجی نقد مورد استفاده قرار داده است. (فریدونی، 1388 و Murthy, 2009)

به زعم پوستون، مارکس با آغاز کردن کتاب سرمایه‌ی خود با بحث کالا و چگونگی تولید و ارزشمند شدن آن، کوشیده است تا برابری انسانی مورد نظر خود را، فراتر از مفهوم عدالت توزیعی برد و آن را به صورتی از عدالت در تولید (فرصت‌های تولید و مالکیت ابزار تولید) بسط دهد؛ اما آن‌گونه که پوستون مدعی است، مارکسیسم سنتی در این حوزه نیز دچار سوء‌تفاهم شده و به ویژه در چارچوب مارکسیسم ارتدوکس اتحاد جماهیر، مساله‌ی برابری را صرفا در بخش توزیع مورد توجه قرار داده است. (Postone, 1993 و Murthy, 2009)

پوستون علاوه بر مارکسیسم سنتی، جریان‌های نومارکسیستی را نیز مورد نقد قرار می‌دهد. او به ویژه آراء لوکاچ را مورد نقد قرار می‌دهد. به اعتقاد پوستون، لوکاچ در بازگشت به ریشه‌های هگلی اندیشه‌ی مارکس برخطا بوده است. زیرا دیالکتیک هگل، مبتنی بر حضور روح مطلقی عقلایی و غایت‌مند است، اما در ساختار دیالکتیک مارکسیستی، سرمایه روح مطلقی غیرعقلانی و به تیع آن، بدون غایت است. او هم‌چنین متفکران فرانکفورتی دیگر را نیز به واسطه‌ی توجه‌شان به مارکس جوان و نیز رویکردهای وبری آنها نقد می‌کند و بر آن است که نظریه‌پردازی مارکسیستی، می‌باید بر اساس مارکس پیر و آراء مندرج در سرمایه باشد. پوستون پراکسیس انقلابی را شرط اساسی نظریه‌پردازی انتقادی و مارکسیستی می‌داند. به اعتقاد پوستون، خطای دیگر  تفکرات نومارکسیستی، در نظر گرفتن پرولتاریا (و دیکتاتوری پرولتاریا) به عنوان هم‌نهاد (سنتز) سرمایه‌داری و ضد آن است؛ در حالی‌که به زعم پوستون، پرولتاریا را می‌باید به عنوان برابرنهاد (آنتی‌تز) سرمایه‌داری در نظر گرفت و بدین‌ترتیب، بدون برگذشتن از پرولتاریا در فرگشتی دیالکتیک، امکان عبور از سرمایه‌داری وجود نخواهد داشت.(Murthy, 2009)

شکافت اقتصادی زمان

یکی از اساسی‌ترین مفاهیم پوستون در نقد وی از سرمایه‌داری که به‌طور ویژه‌ای در این بررسی مورد توجه بوده است، مفهوم زمان تاریخی و شکافت اقتصادی زمان است. دیدگاه پوستون در این خصوص از دو نگره‌ی مختلف ریشه می‌گیرد. نگره‌ی نخست، نگاهی است بر آمده از سنت فکری مسیحی-اروپایی که دوگانگی و چندگانگی مفهوم زمان و ادراک زمانی را مورد بررسی  قرار می‌دهد و دیدگاه دوم، نگرش مارکس مبتنی بر دوگانگی و تفکیک‌پذیری مفهوم کار.

 دوگانگی زمان

دوگانگی زمان و تمایز میان زمان در معنایی که توسط افراد ادارک می‌شود و آن‌گونه که با دستگاه‌های مکانیکی محاسبه و ثبت می‌شود، قدمتی دیرین (دست‌کم 2400 ساله) در تفکر اروپایی دارد. این گسست به‌ویژه در تقابل میان هنر (و ادبیات) با علوم سخت خودنمایی می‌کند؛ تا آنجا که اریکسن (1385) به نقل از اسنو، دوگانگی این دو مفهوم را به دو فرهنگ منتسب می‌سازد. «دو فرهنگ که یک سمت آن همان ارزیابی روشن و منطقی-استدلالی علوم طبیعی از زمان است. ارزیابی‌ای که از منظر روان‌کاوانه عاری از معنا و مفهوم است. سمت دیگر توصیفی هدف‌مند، زنده، روزمره و روان‌کاوانه از شناخت زمان است که نسبت به واقعیت‌های علوم طبیعی بی‌تفاوت است.» (اریکسن، 1385)

«روشن‌ترین تفاوت میان زمان سنجشی و مکانیکی از یک‌سو با زمان ادراکی [از سوی دیگر] این است که زمان مکانیکی همگون و عینی است، ولی زمان ادراکی ناهمگون و ذهنی است… تفاوت مهم‌تر میان زمان مکانیکی و ادراکی این است که زمان مکانیکی ناپیوسته است، یعنی لحظات گوناگون هیچ‌گونه رابطه و تاثیرگذاری بر یکدیگر ندارند… در زمان واقعی [ادراکی) قضایا معکوس است، یعنی زمان عاملی با محتوا و جریانی پیوسته است و هر جزء آن بر جزء دیگر تاثیر دارد.» (اریکسن، 1385)

آغاز این دو انگاری را، به زعم اریکسن، می‌باید در تناقضات منطقی زنون جست‌وجو کرد که تقریبا در سال 400 پیش از میلاد می‌زیسته است. در این درک باستانی از زمان، که آن را نزد متفکران و نویسندگانی چون سوفوکلس، پیندار، پارمنید و افلاطون نیز می‌توان یافت، تعارض اصلی میان ابدی بودن و استقلال زمان از افراد از یک‌سو و گذر زمان بر افراد و ادراک آنها از سوی دیگر است. اما تغییر شکل در این تضاد و جدایی ساحت زمان ادراکی (انضمامی) از ساحت زمان مکانیکی (انتزاعی) را می‌باید در سال‌های پس از انقلاب صنعتی جست‌وجو کرد. (اریکسن، 1385)

دوران تفکر مسیحی قرون وسطا در بازه‌ی زمانی میان این دو جهان قرار دارد و شناخته‌شده‌ترین فیلسوف زمان این دوره، آگوستین است. «آگوستین پاسخ به پرسش از چیستی زمان را امری سهل و ممتنع می‌داند که در عین وضوح ظاهری از غموضی عمیق برخوردار است. وی نظریه ارسطویی در باب زمان که آن را وابسته به حرکت اجرام آسمانی تلقی می‌کند را با استناد به ادله‌ای کلامی (آگوستین با استناد به اجابت‌ دعای یوشع در نبرد بنی اسرائیل با ظالمان که در پی آن، خورشید و ماه از حرکت بازایستادند (یوشع، ۱۰: ۱۳)،‌ استدلال می‌کند که در آن حالت، در عین حال که زمان همچنان می‌گذشت،‌ خورشید واقعاً متوقف شده بود) مردود می‌انگارد و زمان را گونه‌ای امتداد می‌انگارد، اما همچنان از خود می‌پرسد که آیا واقعا چنین است یا صرفاً زمان،‌ گونه‌ای امتداد، به نظر می‌رسد؟» (اعتمادی‌نیا، 1391)

به اعتقاد آگوستین، «زمانی که خورشید یا صفحه ساعت نشان می دهند عینی است و زمانی که ما از طریق تغییراتی که بر ما می گذرد در می یابیم زمانی ذهنی است.» (اریکسن، 1385) «این دیدگاه بدیع در باب زمان که نظیری در قرون وسطی ندارد و قرابت‌های قابل توجهی با نظرگاه کانتی در این باره دارد، تحسین برخی از فیلسوفان را برانگیخته است. راسل که خود با نظریه ذهنی بودن زمان موافق نیست، اما دیدگاه آگوستین را در این باره پرقوت ارزیابی می‌کند و آن را پیشرفت عظیمی در مقایسه با تلقی یونانی از زمان قلمداد می‌کند و حتی در قیاس با نظریه کانت آن را واجد بیانی بهتر و روشن‌تر می‌داند.» (اعتمادی‌نیا، 1391)

تفکر فلسفی پیرامون چندگانگی زمانی، بدین‌ترتیب، راه خود را از آراء آگوستین به «مقولات متناقض» کانت باز می‌کند و از آن‌جا، بر آراء فیلسوف فرانسوی، هانری برگسون تاثیر می‌گذارد. برگسون را می‌توان از بزرگ‌ترین فیلسوفان متمرکز بر مفهوم زمان دانست. درس‌گفتارهای برگسون در کلژ دو فرانس و در سال‌های 1900 تا 1924 توجه بسیاری از علاقه‌مندان فلسفه و حتی مردم عادی را به خود جلب کرد؛ اما به تدریج آراء فلسفی او کمرنگ و فراموش شدند. هرچند نظرات او در باب مفهوم زمان، همچنان مورد توجه است. (اریکسن، 1385)

پایه‌های برداشت برگسون از زمان را می‌باید در تقسیم‌بندی او از جهان جستجو کرد. به اعتقاد برگسون، «جهان به دو قسمت جداگانه تقسیم شده است: از یک‌طرف زندگی، از طرف دیگر ماده، یا به عبارت بهتر آن‌چیز راکدی که عقل آن را به نام ماده می‌شناسد. مجموعه‌ی جهان تصادم و تضاد بین این دو قسمت متضاد است: زندگی که در حال صعود است، و ماده که در حال سقوط.» (راسل، 1365)

برگسون بر خلاف فلاسفه‌ی پیش از خود، این نگاه ثنوی را برای تمایز میان زمان و مکان به کار می‌برد. «مکان که خصیصه‌ی ماده است از تجزیه‌ی جریان کلی پدید می‌آید که تجزیه‌ای است در واقع موهوم و در عمل تا حدی مفید، اما از لحاظ نظری سخت گمراه‌کننده. زمان به عکس، خصیصه‌ی ذاتی زندگی یا روح است… اما زمانی که در اینجا از آن سخن می‌رود زمان ریاضی نیست که عبارت باشد از تجمع یکسان لحظات متخارج. بر طبق نظر برگسون زمان ریاضی در حقیقت شکلی از مکان است. آن زمانی که ذاتی زندگی است چیزی است که برگسون آن را «مدت» می‌نامد. تصور مدت در فلسفه‌ی برگسون مقام اساسی دارد و در همان نخستین کتاب او «زمان و اختیار» ظاهر می‌شود.» (راسل، 1365)

به اعتقاد برگسون، «دانش مکانیکی زمان را به پاره‌های کوچک مثله و سپس به فصل‌هایی تقسیم کرده است که با جوهر زمان هم‌خوانی ندارد. شیوه‌ی مکانیکی نزد خود زمان را به منزله‌ی اتاقی تصور کرده است که در هر کجای آن اراده کند، می‌تواند دیواری بکشد. به دلیل الگوسازی زمان نادقیق شده است، زیرا زمان یک تداوم [مدت] است که ما می‌توانیم آن را احساس کنیم و به دشواری می‌توانیم آن را در چارچوب مفاهیم حبس کنیم. برگسون می‌گوید: «بارزترین ویژگی تعقل، ناتوانی طبیعی آن در درک زندگی است!»… برگسون می‌خواهد زمان مکانیکی را افلاکی و لاهوتی کند و به زمانی دست بیابد که به جهان اشیاء متعلق نیست، بلکه درکی به مراتب ژرف‌تر است که در ما و از خودِ ماست.» (اریکسن، 1385)

 دوگانگی کار

پوستون مفهوم دوگانگی کار را از آموزه‌های مارکسیستی و مستقیما از آثار مارکس اخذ نمود. «مارکس کتاب سرمایه را با تحلیلی از کالا، ارزش مصرف و ارزش آغاز می‌کند و سپس این دو بعد کالا را با دو رویه‌ی کار مرتبط می‌سازد. کالا در مقام ارزش مصرف، محصول کار انضمامی است و در مقام ارزش، عینیت یافته‌ی کار انتزاعی انسان.» (Postone, 1993) از دید مارکس، تفاوتی اساسی میان فرآیندهای توزیع و مبادله، و به تبع آن، میان ارزش‌ و ارزش مصرف وجود دارد. به بیان مارکس، «[نخستین] تصور بدیهی و پیش‌پاافتاده [اینست]: در تولید، اعضای جامعه، [در واقع] فرآورده‌های طبیعت را به نیازهای انسانی خویش تخصیص می‌دهند (ایجاد می‌کنند، شکل می‌دهند)؛ توزیع سهمی است که هر کس از این فرآورده‌ها دارد؛ مبادله، تحویل فرآورده‌های خاص است به فردی که می‌خواهد آنها را با سهمش از توزیع عوض کند؛ و سرانجام، در مصرف، افراد از فرآورده‌های اختصاص‌یافته شخصا بهره‌مند می‌شوند… پس تولید به منزله‌ی نقطه‌ی حرکت و مصرف در حکم نقطه‌ی پایان فرآیندی است که توزیع و مبادله، نقطه‌های میانی آن‌اند، که حالتی دوگانه پیدا می‌کنند، زیرا توزیع در جامعه صورت می‌گیرد و مبادله توسط افراد؛… در توزیع، جامعه، در قالب قواعد عام و مسلط، میانجی تولید و مصرف می‌شود، [درحالی‌که] در مبادله این وساطت به تبع کیفیات اتفاقی فردی صورت می‌گیرد.» (مارکس، 1375)

خصلت اجتماعی فرآیند توزیع، ارتباطی مستقیم با ارزش کالا دارد و خود را در کار مجرد (انتزاعی) متجلی می‌سازد. مارکس بر آن است که « ما در تعریف کار مجرد [انتزاعی] با یک مقوله‌ی «اجتماعی» روبه‌رو هستیم. در این راستا مارکس به کار انسانی مجردی که تشکیل‌دهنده‌ی بعد ارزش کالاها است ارجاع می‌دهد و آن را همچون جوهر اجتماعی کالاها، یعنی عنصری که خصلت مشترک همه‌ی آنهاست، درک می‌کند. در نتیجه، کالاها با آن‌که به لحاظ مادی، ارزش مصرفی هستند، اما به مثابه‌ی ارزش، ابژه‌های اجتماعی خالص‌اند. سپس مارکس تاکید می‌کند که این مقوله‌ی اجتماعی باید هم‌چون پدیده‌ای با تعین تاریخی درک شود.» (اسدپور، 1388)

 زمان تاریخی

موشه پوستون، با تلفیق دیدگاه‌های فلسفی موجود در خصوص شکافت زمان و نیز دوگانگی کار از منظر مارکسیستی، ساختار جدیدی را برای مفهوم زمان پیشنهاد می‌کند. همان‌گونه که پیشتر نیز گفته شد، پوستون کار را حایز تعینی تاریخی می‌داند. بدین‌ترتیب، کار در نظام سرمایه‌داری مدرن، با کار دوران‌های پیش از آن متفاوت است. مفهوم بیگانگی نیز در این ساحت، سرشتی متفاوت می‌یابد. «پوستون بر این نظر است که بیگانه‌شدگی، ناشی از کارمشخص [انضمامی] و محصولات آن نیست (یعنی به‌معنای تصاحب محصولات مشخص کار توسط یک نیروی بیگانه به نام سرمایه‌دار نیست)، بلکه عینیت‌یابی کار- چنانچه عینیت‌یافتگی آن در تکوین روابط اجتماعی متبلور شود- عین بیگانه‌شدگی است. اما این یکسانی عینیت‌یابی و بیگانه‌شدگی دارای یک تعین تاریخی است، یعنی کارکردی از خصلت ویژه‌ی کار در سرمایه‌داری است… این شکل بیگانه‌شده‌ی جهان اجتماعی، از سویی موجب تشویق یک انباشت سریع از ثروت اجتماعی و رشد نیروهای مولده‌ی انسانی می‌شود و از سوی دیگر باعث شقه‌شقه شدن کار و برخوردی خشک و انجمادی با مفهوم زمان و نیز نابودی طبیعت و انسان می‌شود.» (اسدپور، 1388)

چنبن برخوردی با زمان، که ریشه در روابط تولیدی در ساختار سرمایه‌داری دارد را، پوستون زمان تاریخی می‌نامد. بدین‌ترتیب، در دیدگاه پوستون، زمان ساختی سه‌گانه می‌یابد. زمان انضمامی برای پوستون زمانی است معطوف به حوادث و وقایع بیرونی و فیزیکی (اعیاد، روی‌دادهای طبیعی و مناسبت‌های مذهبی) که ادراک غالب از زمان تا قرن چهاردهم میلادی بوده است. از قرن چهاردهم زمان انتزاعی رفته‌رفته جایگزین ادراک انضمامی‌تر زمان می‌شود. زمان انتزاعی زمانی همه‌جا حاضر است که پیوستار آن به واحدهای برابر و قابل اندازه‌گیری تقسیم شده است. پوستون این زمان را زمان نیوتونی نیز می‌نامد. اما ساختار اقتصاد سرمایه‌داری، زمان نه بر اساس واحدهای فیزیکی، که بر اساس سطح بازده تولید در هر واحد زمان تعریف می‌شود. پوستون این زمان را زمان تاریخی می‌نامد و آن را برداشت غالب سرمایه‌داری از زمان می‌داند. (Postone, 1993 و Murthy, 2009)

زمان تاریخی در دیدگاه پوستون، ارتباطی مستقیم با مسئله‌ی سود، به گونه‌ای که مارکس آن را صورت‌بندی کرده‌است دارد. به اعتقاد پوستون، همان‌گونه که مارکس در گروندریسه اشاره می‌کند، اصلی‌ترین مساله در ساختار تولید سرمایه‌داری بیشنیه‌سازی سود ناشی از تولید است. بر این اساس، سرمایه‌دار می‌کوشد تا اختلاف میان ثروت اولیه‌ی خود و ثروت نهایی خود پس از فروش محصولات تولید شده را به حداکثر برساند. با توجه به تعیین‌کنندگی دستمزد کارگر در قیمت نهایی محصول و رقابتی بودن بازارهای آزاد، سرمایه‌دار ناگزیر از افزایش ساعات کاری کارگران است تا محصول بیشتر و ارزان‌تری را تولید کند. اما ملاحظات قانونی، دامنه‌ی ساعات کاری کارگر را محدود می‌سازد و به همین دلیل، سرمایه‌دار ناگزیر از افزایش تولید در واحد زمان یا زمان تاریخی‌ کار خواهد بود. (Postone, 1993 و Murthy, 2009)

از دیدگاه پوستون، این امر نهایتا به امری مینجامد که پوستون آن را «پویش عصاری» نامیده است. پوستون به نقل از مارکس، بر آن است که: «هر افزایشی در کیفیت ارزش‌های مصرف به خودی خود، تشکیل دهنده‌ی افزایشی در ثروت مادی است. دو کُت لباس‌هایی برای دو نفر خواهند بود، یک کُت فقط لباسی برای یک نفر است، الی آخر. با این حال، هر افزایشی در مقدار ثروت مادی می‌تواند مرادف کاهش همزمان اندازه‌ی ارزش آن باشد. این پویش متناقض از خصوصیت دوپهلوی کار ناشی می‌شود.» (Murthy, 2009) بر این اساس، با افزایش تولید و بیشتر شدن زمان تاریخی کار، ارزش کل محصولات تولید‌شده افزایش، و در مقابل، ارزش هر واحد محصول کاهش می‌یابد. بدین ترتیب، افزایش بیشتر بهره‌وری کار، دیگر بار در دستور کار قرار خواهد گرفت. تکرار این روند، پویش عصاری مورد نظر پوستون است. از سوی دیگر، افزایش مستمر ارزش کل تولیدات، که بر اساس زمان تاریخی رشد می‌کند، هم‌زمان با ثابت ماندن حقوق کارگران، که بر اساس ساعت انتزاعی کارکرد آنها تعیین می‌شود، موجب بحران اضافه‌ی تولید و نقدناشوندگی محصولات خواهد شد که به زعم پوستون، از اصلی‌ترین علل بروز بحران‌های اقتصادی در ساختار سرمایه‌داری است. (Postone, 1993)

منابع

  اریکسن، تروندبرگ، 1385. تاریخ زمان. مترجم: اردشیر اسفندیاری. تهران: نشر پرسش.

   اسدپور، فروغ، 1388. « پوستون و خصلت تاریخاً معین نقد مارکسی از کار». مجله هفته، 11 آبان ماه 1388.

    راسل، برتراند، 1365. تاریخ فلسفه غرب. مترجم: نجف دریابندری. تهران: نشر پرواز.

    فریدونی، فرشید، 1388. «نقدى بر کتاب «زمان، کار و حاکمیت اجتماعى»، نوشته‌ى موشه پوستون». مجله هفته، 14 آبان ماه 1388.

    مارکس، کارل، 1375. گروندریسه. مترجمین: باقر پرهام، احمد تدین. تهران: نشر آگه.

    Murthy, Viren, 2009. “Reconfiguring Historical Time: Moishe Postone’s Interpretation of Marx”  in History and Heteronomy, edited by Nakajima Takahiro, University of Tokyo Center of Philosophy, Tokyo, 2009, 9-31.

    Postone, Moishe, 1993. Time, Labor and Social Domination. New York: Cambridge University Press.

:کلیدواژه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

6 + 4 =

زمان تاریخی و شکافت اقتصادی مفهوم زمان – حلقه‌ی تجریش | حلقه‌ تجریش