خوان گریس
1395-02-29

خوان گریس

جان برجر1

برگردان : شروین طاهری

 MTMwMTU1OTcxNTIyNjAzNjUx

به‌واسطه سرشت و خلق و خویش ، گریس لجباز ، سرد و متوسط‌الحال دیده می‌شد ، اما بی‌پروا درباره سلامتی‌اش بود – در چهل‌سالگی درگذشت ؛ فضیلت والایش به‌عنوان یک نقاش هوش و صراحت اش بود ، کیفیت اخیر همچون استاندال ، حاصل صداقت منتظم و بی‌حدوحصر او بود. او از تمامی نقاشان مدرن به یک دانشمند نزدیک‌تر بود ، و بنابراین تا آنجا که کاوش پیکاسو و براک در کوبیسم ، کاوش برای یک قاعده(formula) بود ، گریس شایسته‌ترین و محض‌ترین تمامی کوبیست‌ها بود .

گفتن این در دوران فردگرایی هیستریک ما شوک‌آور به نظر می‌رسد که کوبیسم مولد یک قاعده بوده است . اما هنوز این مزیت یکتایش بالاتر از همه جنبش‌های هنری قرن بیستم قرار می‌گیرد ، و توضیح می‌دهد که چرا بسیاری از هنرمندان درجه دوم در مدتی که تحت تأثیر کوبیسم بوده‌اند ، هنرمند درجه اول شده‌اند . در بهترین حالتش ، البته این قاعده برای ساختن تصویر نبوده است ، حتی اگر سرانجام به آن مبدل شده باشد ؛ کوبیسم قاعده‌ای برای تفسیر و فهم واقعیت بود .

به شکل نظری ، امر واقع برای هنرمند کوبیست آن عینی ( ابژه‌ای ) بود که مجموعه مطلق تمامی امکانات تجلی‌اش را شامل می‌شد . اما درعین‌حال ، در عمل این مطلق هرگز نمی‌توانست در آن محقق شود ، چراکه ، شمار امکانات تجلی بصری ( جنبه‌های بصری ) نامتناهی بودند . درنتیجه مهم‌ترین کوبیست‌ها می‌توانستند برخی دامنه‌های آن را در چشم‌اندازهایشان پیش نهند و چشم‌اندازها نسبت به این امکانات نامتناهی گشوده می‌ماند. سوژه ( موضوع ) اصلی نقاشی کوبیستی یک بطری یا یک ویولن نبود ، سوژه اصلی همیشه یکسان و کارکرد خود منظر است . بطری یا ویولن تنها نقطه تمرکز هستند ، گرانیگاهی که دامنه نگاه هنرمند بدان متصل است . ( ترفند کوبیست‌ها تقلید از سطح ابژه‌هایی است که نقاشی می‌کنند – از طریق دنبال کردن خطوط سطح چوب ، الگوهای روی سنگ مرمر و … – در خدمت تنظیم این نقطه تمرکز ضروری در سریع‌ترین راه ممکن .)نگاه کردن به نقاشی کوبیستی مثل نگاه کردن به ستاره است ، ستاره هم به‌صورت عینی وجود دارد ، به همان‌سان که سوژه نقاشی وجود دارد . اما شکل اش ( شکل‌پذیری سوژه یا در مثال موردنظر برجر ، ستاره .م ) حاصل نوع نظر کردن ما در آن است .

در کلامی دیگر ، هنرمند به سوژه خودش مبدل می‌شود ، نه در هیچ شکلی از برخورد سوبژکتیو یا خودمحورانه ، بلکه به‌مثابه نتیجه بازشناسی و تصدیق خویش و کاربست احساساتش به‌مثابه جزء مکمل طبیعتی که مطالعه می‌کند . این قاعده کوبیسم بود و هنگامی‌که سزان بر وفادار بودن به طبیعت از طریق احساسات کوچک (petite sensation) تأکید می‌کرد ، این قاعده را پیش‌بینی کرده بود . در همین حال می‌خواهم یک‌بار دیگر تأکید کنم که به‌واسطه قاعده ، یک امر تازه را منظور دارم ، حقیقتی انقلابی را که یک‌بار نهاده شد و می‌توان به‌صورت کلی از آن آموخت ، به آن اندیشید و بکارش بست . چرا انقلابی ؟ به‌این‌علت که هم‌زمان با کاوش‌های علمی ( رادرفورد ، پلانک ، اینشتین ) که در آن عصر تازه شروع کرد که برای اولین بار در تاریخ ، برای انسان امکان کافی برای کنترل محیط زندگی‌اش فراهم آورد، قاعده کوبیسم هم به همان‌سان برای اولین بار در تاریخ ، زندگی غیر بیگانه انسان از طبیعت را بر عهده گرفت . و احتمالاً این می‌تواند توضیح دهد که چرا آن اندک تصاویر کوبیستی که در سال‌های بلافصل پیش از جنگ اول خلق شد ملایم‌ترین آثار نقاشی از انقلاب فرانسه به بعد بود .

به دنبال جنگ و نتایجش ، اعتمادبه‌نفس پیامبرگونه کوبیست‌ها در هم شکست . آن‌ها دستور زبان نقاشی را گسترش دادند اما معنای انقلابی که به آن افزودند به‌طورکلی فراموش شد . تنها فرناند لژه وفاداری پایدار به روح اصیل کوبیسم را نگاه داشت : پیکاسو بسیار دمدمی‌مزاج عمل می‌کرد ، درحالی‌که براک و گریس هرکدام به درون شیوه‌ای تزئینی عقب نشستند – گریس باروحی معمارانه ، براک باروح شعری تن‌آسا .

درهرحال همچنان این باور منطقی به نظر می‌رسد که وقتی سرانجام سنت هنر مدرن و آموزشش تثبیت شد – و این سنت ناچار در فلسفه ماده باورانه و درزمینهٔ غیرتجاری خواهد بود – این کوبیسم است که شارحان به‌عنوان نقطه آغازین بدان بازخواهند گشت .

  1958

  1. Selected essays / John Berger; edited by Geoff Dyer
:کلیدواژه ها

یک پاسخ به “خوان گریس”

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

30 + = 38

خوان گریس – حلقه‌ی تجریش | حلقه‌ تجریش